شهدا
سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 17:5 ::  نويسنده : محمد

 

 

 

یک شب با جمعی از رزمندگان برای شناسایی اعزام شدیم. موقع برگشتن راه را گم کردیم و در بیابان سرگردان شدیم، از یک طرف اگر به مین ها برخورد می کردیم و آنها منفجر می شدند عملیات لو می رفت، و در طرف دیگر هم دشمن قرار داشت. دور هم (ده، پانزده نفری) نشستیم و دست به دامان آقا امام زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انداختیم و ...

 

 

من که دوران خدمت سربازی را گذرانده بودم، به گروه شناسایی و اطلاعات اعزام شدم و بعد از آن به گروه شهید دکتر چمران ملحق شدم.
یک شب با جمعی از رزمندگان برای شناسایی اعزام شدیم. موقع برگشتن راه را گم کردیم و در بیابان سرگردان شدیم، از یک طرف اگر به مین ها برخورد می کردیم و آنها منفجر می شدند عملیات لو می رفت، و در طرف دیگر هم دشمن قرار داشت. دور هم (ده، پانزده نفری) نشستیم و دست به دامان آقا امام زمان حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) انداختیم و به مولایمان توسل گرفتیم و ندای "یا ابا صالح ادرکنی"، "یا صاحب الزمان ادرکنی" سردادیم و از ایشان کمک خواستیم که ما را نجات بدهد. در همین هنگام بود که ناگهان دیدیم که پشت سرمان روشن شد و شخصی با لباس روحانیت که محاسن زیبایی داشت و خالی بر چهره اش بود، نمایان شد. آقا به طرفی ایستادند و به ما اشاره کردند و فرمودند: بیایید همگی به طرف پایگاه حرکت کنیم و ما بی اختیار پشت سر ایشان به راه افتادیم.
در بین راه ما دیگر راه را پیدا کرده بودیم که ناگهان متوجه شدیم آن آقا تشریف ندارند و هر چه دنبالشان گشتیم او را پیدا نکردیم و زمانی که به پایگاه رسیدیم فهمیدیم کسی که ما را نجات داده حضرت ولی عصر امام زمان مهدی موعود (ارواحنا فداه) بوده و ما توانستیم گزارش و اطلاعات عملیات را به طور کامل در اختیار گروه قرار دهیم.


راوی : محمد پورپاریزی
منبع : کتاب عنایات امام زمان علیه السلام در هشت سال دفاع مقدس
تالیف : محمدرضا رمضان نژاد

 



سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 16:47 ::  نويسنده : محمد

 

سیزدهم محرم بود. نیمه شب وارد خط شدیم. از ماشین‌ها

آمدیم پایین. بین پدافندی ما و دشمن یک کانال سه ‌متری بود. پانصد متر آن طرف تر هم می شد نگهبان عراقی را با چشم دید.

هوا روشن شد. روز را بی سروصدا سر کردیم. انتظار شب را می کشیدیم تا عملیات را شروع کنیم. غروب آفتاب، فرمانده، گردان را گروه گروه توجیه کرد. تو کانال امکان خط کردن بچه‌ها نبود. باید یک موضوع را چند بار تکرار می کرد، آن هم با سر خم شده.

توجیه تمام شد. وضو گرفتیم برای نماز. هنوز نماز تمام نشده بود که هوا ابری شد. باران آرام بود، نم نم. همین که تجهیز شدیم، رعد و برق شدیدی آسمان را روشن کرد.

- «سیل، سیل، فرار کنید.»

صدای معاون گردان بود. آن طرف کانال را نگاه کردم. سیل با شدت می آمد طرفمان. باید می زدیم بیرون، خیلی ها بیرون آمدند. به سختی داشتم تنم را می کشیدم بالا که آب زد زیر کمرم. سوار موج شدم. فشار آب امان شنا را گرفته بود. جایی برای چنگ زدن نبود. تو آب نا امید دست و پا میزدم.

- «دستت را بده من!»

صدای پیر مردی بود که خم شده بود تو کانال. بیرونم کشید. آسمان می غرید. شُر شُر باران بی وقفه ادامه داشت. تازه متوجه شدم آمده‌ام طرف عراقی ها. حالا پشتمان سیلاب بود و رو به رومان عراقی ها. نگرانی و اضطراب بیشتر برای توقف عملیات بود. باد سرد پاییزی تن خیسمان را می لرزاند. بعضی از بچه‌ها باران را حکمت خدا می دانستند، بعضی غضب.

فرمانده لشگر سر رسید، فرمانده گردان را خواست. صداش کردیم. آمد قرار شد کسانی که تجهیزاتشان را آب برده، برگردند عقب، بقیه همراه گردان‌های دیگر وارد عمل شوند.

هوا که صاف شد، ماه شب چهارده را دیدیم. حرکت کردیم طرف میدان مین. گروه تخریب معبر را باز کرد. گردان خط شکن دشمن را مشغول کرد. نفوذ کردیم داخل خط. باید دشمن را دور می زدیم و نیروی پشت خطش را منهدم می کردیم. پشت ارتفاعات دویست و نود بودیم، ستون راهش را گم کرد. درست بین آتش شدید دشمن هیچ کدام نمی دانستیم راه را اشتباه آمده‌ایم. چند ساعت همان طور پیش رفتیم.
رسیدیم به توپخانه دشمن. حالا افتاده بودیم زیر آتش نیروهای خودی با بیسیم تماس گرفتیم. ارتباط برقرار نشد.

فرمانده گردان گفت: منور بنزید، با کلت!

منتظر شدیم. خبری نشد. شلیک کردیم طرف تأسیسات دشمن. کسی جوابمان را نداد. آن طرف جاده آسفالت، شهرک طیب بود. مرکز توپخانه بزرگ عراق. توپخانه مرتب شلیک می کرد. کنار جاده پر از نیروهای عراقی بود. خودمان را مخفی کردیم کنار جاده. نمی توانستیم با لشگر تماس بگیریم، اما صدای آنها را می شنیدیم.

- «گردان چهار گم شده. مأموریتش را به گردان دو محول کردیم مفهوم شد؟»

ما را گم شده فرض کرده بودند. تازه فهمیدیم باید سریع برگردیم. موقع برگشتن، دوباره زیر آتش توپخانه خودی قرار گرفتیم، می دویدیم. همه چهارده کیلومتر را بکوب دویدیم. وقتی رسیدیم، فرمانده گردان با بیسیم تماس گرفت: «ما برگشتیم، سالم. ماموریتمان را انجام می دهیم.»

فرمانده لشگر شوکه شده بود. انتظار برگشتمان را نداشت. این را از لحن صداش فهمیدم. حتما خیال می کرد اسیر شده‌ایم.

ماموریتمان را شروع کردیم، این بار با دقت زیاد. شوق و ذوق عملیات توانمان را صد چندان کرده بود. رسیدیم به جایی که باید از سیم خاردارها رد می شدیم. ارتفاعشان زیاد بود. فرصت هیچ کاری نبود. همدیگر را نگاه کردیم.

یکی از بچه‌ها در چشم بهم زدنی خودش را انداخت رو سیم خاردارها: «از تن من رد بشوید!»

کسی حرکت نکرد. مانده بودیم.

- «وقت نیست. منتظر چی هستید؟»

انگار هیچ کس نمی خواست نفر اول باشد. نگاه کردم به فرمانده حرکت کرد: «حلالمان کن.»

دنبال فرمانده همه بچه‌ها رد شدند. عملیات محرم به خوبی انجام شد. وقتی بر می گشتیم، کسی را دیدیم که سیم خاردارها خوابیده است، با بدنی تکه تکه.

 

منبع : فارس



سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 16:45 ::  نويسنده : محمد

 

 

 

 ما تا به حال در خواب سنگینی غوطه ور بوده ایم ، اما حالا دیگر وقت بیداری است. ما هیچ وقت نمی توانیم تنها به استراحت و راحتی خودمان فکر کنیم . اگر به این چیز ها فکر کنیم ، دیگرنمی توانیم مزه ی بیداری را بچشیم. من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیا دارها می بخشم. مادر! این دنیا تنگ است و جای من نیست.

 

مادر شهید حاج محمد ابراهیم همت می گوید :
ابراهیم از جبهه برای دیدن فرزند تازه به دنیا آمده اش به قمشه رسیده بود. با این که دیر وقت بود، نیمه شب با صدای گریه و تضرع او از خواب بیدار شدم و دیدم دارد نماز شب می خواند.
صبح همان شب که ابراهیم قصد بازگشت به جبهه را داشت ، به او گفتم شب که دیروقت رسیدی ، دو – سه شب هم نخوابیدی ، یک مقدار این جا بمان و خستگی در کن.
پاسخ داد : 

" مادر جان ! ما تا به حال در خواب سنگینی غوطه ور بوده ایم ، اما حالا دیگر وقت بیداری است. ما هیچ وقت نمی توانیم تنها به استراحت و راحتی خودمان فکر کنیم . اگر به این چیز ها فکر کنیم ، دیگرنمی توانیم مزه ی بیداری را بچشیم. من خواب و استراحت دنیا را با تمام زرق و برقش به دنیا دارها می بخشم. مادر! این دنیا تنگ است و جای من نیست.1

***************************


بعضی شب ها در پاوه جلسه داشتیم . همه نیروهای اعزامی ، هم خواهران و هم برادران، دور هم می نشستیم و صحبت می کردیم. اگر اشکالی وجود داشت ، مطرح می شد. اگر پیشنهادی یا انتقادی بود ، گفته می شد.
یکی از برادران چند بار در جلسه مطرح کرد که ما باید برای تهیه آب یخ ، یخچال بیاوریم! پیشنهاد دیگرش این بود که از یک جایی نان تازه بیاوریم و از این طور مسائل! حاج همت قبول نمی کرد و می گفت : " شما میدانید بچه هایی که الآن دارند در سیستان و بلوچستان کار می کنند ، حسرت هوای خنک این جا را می خورند ! آنان حتی غذا گیرشان نمی آید که بخورند! "
آن برادر با ایشان دعوا کرد که : " چقدر نان خشکهایی را که خورده ای ،  توی سر ما می زنی! اگر برای خدا خورده ای ، پس چرا این قدر به رخ ما می کشی ؟ "
حاج همت به جای این که عصبانی شود ، به آرامی جواب داد : " من چند مرتبه چیزی نگفتم ولی شما دست بر نمی دارید. من می خواهم شما از هدف اصلی دور نشوید! ما اگر آمده ایم کردستان کار کنیم ، اول از همه برای خاطر خودمان بوده است. آمده ایم خودسازی کنیم ؛ نه این که دائم در پی آب و نان باشیم! "



سه شنبه 29 اسفند 1391برچسب:, :: 16:40 ::  نويسنده : محمد

مهــدی پیش از این که قبل از انقلاب سیاسی باشد و بعد از انقلاب نظامی، یـک انسـان بـه شـدت عـاطفی بود. من این را آن روزها و شبهایی فهمیدم که شهردار شده بود. مجبور بود شبها بیاید خانه ی ما. پدرش در مسیر کارخانه ی قند، در سال پنجاه و هش، در تصادفی فوت کرد و او تازه دو ماهی می شد که شهردار شده بود و نمی توانست هر روز این بیست کیلومتر را برود و بیاید. مجبور بود ما را تحمل کند. ظهر با هم می آمدیم خانه. با هم زندگی می کردیم.
چند شب در همان سال پنجاه و هشت باران تندی آمد. مهدی گاهی شب ها نمی آمد و اگر می آمد نزدیکای صبح می آمد.
ازش پرسیدم : " کجا رفته بودی، مهدی؟ "
گفت: " فقط همین را بت بگویم که خانه ی هیچ کس دیگر نرفتم. مطمئن باش. "
پیش خودم گفتم: " پیش کی رفته بوده پس؟ نکند توی خیابان خوابیده؟ "
باران باز هم بارید و حتی بیشتر. مهدی دیگر طاقت نیاورد. گفت: " پا شوم بروم. "
گفتم: " کجــا؟ "
گفت: " واجب است بروم. نپرس فقط. "
گفتم این دفعه را باید بگویی. نمی گذارم بروی. "
نمی خواست بگوید، از چهره اش مشخص بود، خیلی دلشوره نشان داد، ولی گفت.
گفت: " حالا که اصرار داری پاشو با هم بریم. "
من آن روزها معاونش بودم. طبیعی بود که بروم. با لندرور رفتیم.
 رفتیم به یک محله حلبی آباد، نزدیک فرودگاه. گفتم : " چرا اینجا؟ "
به باران و تندآب جلو ماشین و خانه های حلبی اشاره کرد  گفت: " ما شهردار این شهریم. باید بتوانیم جواب این مردم را بدهیم. "
پیاده شد. رد جریان آب را گرفت. رفت. دید آب سرازیر شده رفته داخل یک خانه.
گفت:  "دنبال همین می گشتم. "
در زد. پیرمردی آمد بیرون. گفت " چی شده؟ "
مهــدی آب را نشان پیر مرد داد گفت: " مــا .... "
پیرمرد عصبانی بود و گل آلود. دهانش را باز کرد و هر چی از دهانش در می آمد به شهردار و هر کس که می شناخت و نمی شناخت گفت.
گفت: " حالا آمده ای اینجا که بگویی چه ، به من خانه خراب؟ "
مهدی گفت: " اگر یک بیل بیاوری بدهی به ما کمکت می کنیم این آب را... "
پیرمرد در را محکم بست. گفت: " برو بابا خدا پدرت را بیامرزد! وقت گیر آورده ای نصفه شبی؟ "
سر و صدای آن ها همسایه ها را کشید بیرون و آمدند به پرس و جو که " چــی شده؟ "
مهدی گفت: " آب دارد خانه ی این بنده خدا را خراب می کند. یک بیل می خواهیم قط. دارید؟ "
بیل را آوردند. آن شب من و مهدی جوی کوچکی کندیم و آب را هدایت کردیم به بیرون کوچه. تا اذان صبح کارمان طول کشید. خسته و خیس از آب و گل. فهمــیدم مهدی شب ها را کجــا صبح می کرده؟.
دوران شهرداری مهدی، درخشان ترین دوران شهرداری ارومیه است. علتش هم همین توجه مهدی به جزئیات عاطفی مردم شهرش بود.

 

 

 

 

برگرفته از کتاب " به مجنون گفتم زنده بمان-مهدی باکری "



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:56 ::  نويسنده : محمد
 

 معجزه اذان

  برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیــم جلو رفت. رو به سمت دشمن با صدای بلنــد اذان صبــح را گفت! با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد!
ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که هجـــده نفر از نیروهای عـــراقی به سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند!

 

ذر سال 60 بود. عملیات مطلع الفجـــر به بیشتر اهداف خود دست یافت. بیشتر مناطق اشغال شده آزاد شده بود.
ابراهیم مسئول جبهه میانی عملیات بود. نیــمه های شب با بی سیم تماس گرفتیم و گفتم: داش ابــرام چه خبر!؟
گفت: بیشتر مناطق آزاد شده. اما دشمن روی یکی از تپه های مهم در منطقه انار شدیداً مقاومت می کند.
گفتم: من با یک گردان نیروی کمکی دارم می یام. شما هم هر طور می توانید تپه را آزاد کنید.
هــوا در حال روشن شدن بود. با نیروی کمکی به منطقه انار رسیدم. یکی از بچه ها جلو آمد و گفت: حاجی ابراهیــم رو زدن!تیر خورده تو گردن ابراهیــم!
رنگ از چهره ام پریده بود. با عجله خودم را به سنگر امداد گر رساندم. تقریبا! بی هوش بود. خون زیادی از گردنش رفته بود. اما گلوله به جای حساسی نخورده بود.
پرسیدم چطور ابراهیــم را زدند.> کمی مکث کرد و گفت: برای نحوه حمله به تپه به هیچ نتیجه ای نرسیدیم. همان موقع ابراهیــم جلو رفت. رو به سمت دشمن با صدای بلنــد اذان صبــح را گفت! با تعجب دیدیم صدای تیراندازی عراقی ها قطع شده. آخر اذان بود که گلوله ای شلیک شد و به گردن او اصابت کرد!
ساعتی بعد علت کار او را فهمیدم. زمانی که هجـــده نفر از نیروهای عـــراقی به سمت ما آمدند و خودشان را تسلیم کردند!
یکی از آن ها فرمانده بود. او را بازجویی کردم. می گفت: ما همگی شیـــعه و از تیپ احتیــاط بصره هستیم.
بعد مکثی کرد و با حالت خاصی ادامه داد: به ما گفته بودند ایـــرانی ها مجـــوس و آتـــش پرست هستند!
گفته بودند به خاطر اسلام به ایران حمله می کنیم. اما وقتی مــؤذن شما اذان گفت بدن ما به لـــرزه در آمد! یکباره به یاد کـــربلا افتادیم!!
برای همین  دوستانِ هم فکر خودم را جمع کردم و با آن ها صحبت کردم. آن ها با من آمدند. بقیه نیرو ها را هم به عقب فرستادم. الآن تپه خالی است.
ماجرای عجیبی بود. اما به هر حال اسرای عراقی را تحویل دادیم. عملیات ما در آن محور به اهداف خود دست یافت و به پایان رسید.


از این ماجرا پنج سال گذشت. زمستان 65 و در اوج عملیات کربلای 5 بودیم. رزمنده ای جلو آمد و با لهجه عریبی از من پرسید: حاجی شما تو عملیات مطلع الفجر نبودید؟
گفتم: بله چطور مگه؟
گفت: آن هجده اسیر را به یاد دارید؟!
با تعجب گفتم: بله!
او خندید و ادامه داد: من یکی از آنها هستم!
وقتی چهره متعجب من را دید ادامه داد : با ضمانت آیت الله حکیم به جبهه آمدیم تا با دشمن بعثی بجنگیم.
این ر خورد غیر منتظره برایم جالب بود. گفتم: بعد از عملیات می آیم و شما را خواهم دید.
آن رزمنده نام خودش و دوستانش و نام گردانش را روی کاغذ نوشت و به من داد.
بعد از عملیات به طور اتفاقی همان کاغذ را دیدم. به مقر لشگر بــدر رفتم. اسم و مشخصات آنها را به مسئول پرسنلی دادم. چند دقیقه بعد برگشت . با ناراحتی گفت:
گردانی که اسمش اینجا نوشته شده منحل شده! پرسیدم چرا؟
گفت: آنها جلوی سنگین ترین پاتک دشمن را در شلمچه گرفتند. حماسه آن ها خیلی عجیب بود. کسی از گردان آنها زنده بر نگشت!
بعد ادامه داد: این اسامی که روی این برگه است همه جزء شهدا هستند. جنازه ی آن ها هم ماند. آن ها جزء شهدای مفقود و بی نشان هستند.
نمی دانستم چه بگویم. آمدم بیرون. گوشه ای نشستم. با خودم گفتم:  ابراهیــم یـــک اذان گفت، یک تپـــه آزاد شد،. یک عملیات پیـــروز شد،. هجـــده نفر هم به سوی بهشت راهی شدند. عجـــب آدمی بود این ابراهیـــم!

-----------------------------------
برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم- راوی: سردار حسین الله کرم



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:43 ::  نويسنده : محمد

 

 عنایت مادر به رزمنده ها

 

  روز چهارم دیدیم که حاج حنیفه دیگر توانایی اینکه نمازش را روی پا بخواند، ندارد. او نشسته نمازش را خواند و به جای این‌که بعد از نماز، تعقیبات بخواند، دراز کشید و همین‌جور شروع کرد با فاطمه زهرا(س) از تشنگی خودش صحبت کردن. عرض می‌کرد: فاطمه جان!

 

در اردوگاه موصل، پیرمرد بزرگواری بود که بعد از نماز صبح می‌نشست و دعا می‌خواند. بعثی‌های پلید هم اگر کسی بعد از نماز صبح بیدار می‌ماند و تعقیبات می‌خواند، خیلی معترضش می‌شدند.


به هر حال، آمدند و معترض حاج حنیفه شدند. به او گفتند: «پیرمرد! این چیه که تو بعد از نماز صبح می‌نشینی و وراجی می‌کنی؟» (با لحن نابخردانه خودشان).


حاج حنیفه كه ‌دید اینها خیلی پایشان را از گلیمشان درازتر کرده‌اند.گفت: «می‌دانید بعد از نماز صبح من چه کسی را دعا می‌کنم؟»گفتند: «چه کسی را دعا می‌کنی؟»گفت: «به کوری چشم شما،‌بعد از نماز صبح می‌نشینم و رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی را دعا می‌کنم».

نگهبان بعثی این حرف را شنید و رفت. موقع آمار، در که باز شد حاج حنیفه را بردند و حسابی کتک زدند و او را انداختند داخل زندان.
دو نفر دیگر هم در زندان بودند. یکی از آنها علیر‌ضا علی‌دوست بود که اهل مشهد است. ایشان می‌گفت: «ظهر که زندانبان غذا آورد، ما دیدیم غذا برای دو نفر است، با دو تا لیوان چای. گفتیم: ما سه نفریم. گفت: این پیرمرد ممنوع از آب و غذاست.

چهار روز به این پیرمرد یک لقمه غذا و یک قطره آب ندادند. هرچه ما اصرار کردیم، امکان نداشت. زندانبان می‌ایستاد تا ما این لیوان چای را بخوریم و بعد که خاطرجمع می‌شد، می‌رفت.

روز چهارم دیدیم که حاج حنیفه دیگر توانایی اینکه نمازش را روی پا بخواند، ندارد. او نشسته نمازش را خواند و به جای این‌که بعد از نماز، تعقیبات بخواند، دراز کشید و همین‌جور شروع کرد با فاطمه زهرا(س) از تشنگی خودش صحبت کردن. عرض می‌کرد: فاطمه جان! از تشنگی مردم، به فریادم برس!

ما به بعثیان پلید التماس می‌كردیم، ولی حاج حنیفه گرسنه و تشنه، چشمش را به روی عراقی‌ها بلند نمی‌کرد، تا چه برسد به این‌که زبانش را باز کند.
عزتش را این‌طور حفظ می‌کند ولی از آن طرف، تشنگی خودش را با فاطمه زهرا(س) در میان می‌گذارد.

علی‌دوست می‌گفت: «روز چهارم آنقدر از تشنگی نالید تا این‌که چشم‌هایش بسته شد و به خواب عمیقی فرو رفت. ما دو نفر، متوسل به فاطمه زهرا(س) شدیم و عرض کردیم: یا فاطمه! عنایتی کنید تا ما بتوانیم امروز یک لیوان چای برای حاج حنیفه نگه داریم.

بالاخره تصمیم گرفتیم از دو لیوان چای، نصف یک لیوان را من سر بکشم و نصف دیگر را آن برادر، طوری که زندانبان عراقی متوجه نشود و یک لیوان چای را مخفیانه در یک قوطی بریزیم. به هر حال، آن روز توانستیم یک لیوان چای را نگه داریم.

زندانبان رفت و ما منتظر بیدار شدن حاج حنیفه بودیم که این لیوان چای را به او بدهیم. بعد از لحظاتی، دیدیم بیدار شد، اما با چهره‌ای برافروخته و شاداب.

بلند شد و شروع کرد به خندیدن و صحبت کردن. دیدیم، این، آن حاج حنیفه نیست که با ضعف و ناتوانی نمازش را نشسته خواند و دراز کشید و به همان حالت،‌با فاطمه زهرا(س) عرض حاجت می‌کرد و از تشنگی می‌نالید.

به هر حال، آرام آرام سر صحبت را باز کردیم و گفتیم: امروز به برکت توسل شما، ما توانستیم یک لیوان چایمان را نگه داریم.

حاج‌حنیفه خندید و گفت: خیلی ممنون! خودتان بخورید. نوش جانتان! الان در عالم خواب، فاطمه زهرا(س) هم از شربت سرابم کردند و هم از غذا سیرم نمودند و آن طعم شیرین شربتی که از دست مبارک حضرت زهرا(س) خوردم، هنوز کام مرا شیرین نگه داشته است. من این چای تلخ شما را نخواهم خورد.



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:41 ::  نويسنده : محمد

 

شهید حاج مهدی زین الیدن

   با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس. با تشر به خود می گفت: مهـــدی! خیال نکن کسی شده ای که این ها این قدر به تو اهمیت می دهند. تو هیـــچ نیستی، تو خــاک پــای بسیجیانی...
همین طور می گفت و آرام آرام می گریست...

 

 

 

*** آن گریه شگفت


پیش از عملیات خیبر، با شهید زین الدین و چند تا از دوستان دیگر رفتیم برای بازدید از منطقه ای در فکه. موقع برگشتن به اهواز، از شوش که رد می شدیم، آقا مهدی گفت: «خوب، حالا به کدام میهمانخانه برویم؟!»
گفتیم: «مهمانخانه ای هست بغل سپاه شوش که بچه ها خیلی تعریفش را می کنند.»
رفتیم. وضو که گرفتیم، آقا مهدی گفت: «هر کس هر غذایی دوست داشت سفارش بدهد.»
بچه ها هم هر چی دوست داشتند سفارش دادند. بعد رفتیم بالا، نماز جماعتی خواندیم و آمدیم نشستیم روی میز.آقا مهدی همین طوری روی سجاد نشسته بود، مشغول تعقیبات. بعضی از مردم و راننده ها هم در حال غذا خوردن و گپ زدن بودند. موی بدنمان سیخ شد. این مردم هم با ناباوری چشمهاشان متوجه بالکن بود که چه اتفاقی افتاده است!
شاید کسانی که درک نمی کردند، توی دلشان می گفتند مردم چه بچه بازیهایی در می آورند!
خدا شاهد است که من از ذهنم نمی رود آن اشکها و گریه ها و «الهی العفو» گفتن های عاشقانه آقا مهدی که دل آدم را می لرزاند.
شهید زین الدین توی حال خودش داشت می آمد پایین. شبنم اشکها بر نورانیت چهره اش افزوده بود با تبسمی شیرین آمد نشیت کنارمان. در دلم گفتم: «خدایا! این چه ارتباطی است که وقتی برقرار شد، دیگر خانه و مسجد و مهمانخانه نمی شناسد!»
غذا که رسید، منتظر بودم ببینم آقا مهدی چی سفارش داده است. خوب نگاه می کردم. یک بشقاب سوپ ساده جلویش گذاشتند. خیال کردم سوپ چاشنی پیش از غذای اصلی است! دیدم نه؛ نانها را خرد کرد، ریخت تویش، شروع کرد به خوردن....
از غذا خوری که زدیم بیرون، آقا مهدی گفت: «بچه ها طوری رانندگی کنید که بتوانم از آنجا تا اهواز را بخوابم.»
بهترین فرصت استراحتش توی ماشین و در ماموریتهای طولانی بود! 

 

*** شرمنده ام، چقدر زحمت می کشی!

در مهاباد که مستقر بودیم، از لحاظ ارتباطی خیلی مشکل داشتیم. با کوچکترین بارندگی، ارتباط مخابراتی ما قطع می شد. هر روز باید یکی دو نفر می رفتند، تمامی سیم ها را کنترل می کردند.
صبح آن روز نیز برادر بخشی نیا ، یکی از بچه های مخابرات،  برای کنترل کردن سیم ها رفته بود.
کارش تا ظهر طول کشید. وقتی خسته و کوفته بر می گشته مقر، آقا مهدی می بیندش. خستگی بخشی نیا توجه آقا مهدی را به خود جلب می کند، تعقیبش می کند تا ستاد فرماندهی. آن جا اسم، مشخصات، محل کار و مأموریت بخشی نیا را می پرسد. ۀن وقت می رود، پیشانیش را می بوسد.
" من شرمنده ام. جداً از شما خجالت می کشم که این همه زحمت می کشید."
بخشی نیا که انتظار چنین برخورد غافلگیرانه ای را نداشت، سرش را پایین می اندازد؛ شرمنده و حیران می گوید: " ما که کاری... "
بغض امانش نمی دهد. های های می نشیند به گریه کردن.

 

*** جاذبه ی عجیب در ساختن افراد

در چند ساله ی جنگ که بنده با شهید زین الدین برخورد داشتمف هیچ گاه ندیدم نیرویی را طرد کند. جاذبه عجیبی داشت و در ساختن افراد، استعدادی خارق العاده.

اگر می دید کسی در مسئولیت خودش از لحاظ مدیریت ضعیف است، طردش نمی کرد؛ او را از آن مسئولیت بر می داشت، می آورد پیش خودش در فرماندهی. آن وقت هر جا می رفت ، او را هم با خودش می برد؛ و به این شکل روحیه ی مسئولیت پذیری و حسن انجام وظیفه را عملاً به او می آموخت و بعد دوباره از او در جایی دیگر استفاده می کرد. با همین روحیه ی کریمانه بود که به هر دلی راهی می گشود.

*** خیال نکن کسی شده ای

شهید زین الدین در میان بسیجی ها از محبوبیت عجیبی برخوردار بود. بچه ها وقتی او را در کنار خود می دیدند، گاه با شور و هلهله می دویدند دنبالش، آن وقت سر دست بلندش می کردند و شعار « فرمانده ی آزاده...» را سر می دادند و به این ترتیب ، از جان گذشتگی خود را به فرمانده شان اعلام می کردند.
دوستی می گفت : « یک بار پس از چنین قضایایی که آقا مهدی به سختی توانس خودش را از چنگ بچه های بسیجی خلاص کند، با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس. با تشر به خود می گفت: مهـــدی! خیال نکن کسی شده ای که این ها این قدر به تو اهمیت می دهند. تو هیـــچ نیستی، تو خــاک پــای بسیجیانی...
همین طور می گفت و آرام آرام می گریست!»

 *** تازه زنش را آورده بود اهواز..

طبقه ی بالای خانه ی ما می نشستند. آفتاب نزده از خانه می رفت بیرون یک روز، صدای پایین آمدنش را از پله ها که شنیدم، رفتم جلویش را گرفتم. گفتم«مهدی جان! تو دیگه عیال واری. یک کم بیش تر مواظب خودت باش.» گفت«چی کار کنم؟ مسئولیت بچه های مردم گردنمه.» گفتم «لااقل توی سنگر فرماندهیت بمون.» گفت«اگه فرمانده نیم خیز راه بره، نیروها سینه خیز می رن. اگه بمونه تو سنگرش که بقیه می رن خونه هاشون.»  

*** پنجاه روز بود نیروها مرخصی نرفته بودند...

یازده گردان توی اردوگاه سد دز داشتیم که آموزش دیده بودند، تجدید آموزش هم شده بودند. اما از عملیات خبری نبود. نیروها می گفتند:«بر می گردیم عقب. هر وقت عملیات شد خبرمون کنین.» عصبانی بودم. رفتم پیش آقا مهدی و گفتم «تمومش کنین. نیروها خسته ان. پنجاه روز می شه مرخصی نرفته ن، گرفتارن.» گفت شما نگران نباشین. من براشون صحبت می کنم.» گفتم:«با صحبت چیزی درست نمی شه. شما فقط تصمیم بگیرین.» توی میدان صبحگاه جمعشان کرد. بیست دقیقه برایشان حرف زد. یک ماه ماندند.عملیات کردند. هنوز هم روحیه داشتند. بچه ها، بعد از سخن رانی آن روز، توی اردوگاه، آن قدر روی دوش گردانده بودندش که گرمازده شده بود.

*** سال شصت و دو بود؛ پاسگاه زید...

کادر لشکر را جمع کرد تا برایشان صحبت کند. حرف کشید به مقایسه ی بسیجی ها و ارتشی های خودمان با نظامی های بقیه ی کشورها. مهدی گفت:«درسته که بچه های ما در وفاداری و اطاعت امر با نظامی های بقیه ی جاها قابل مقایسه نیستند، ولی ما باید خودمونو با شیعیان ابا عبدالله مقایسه کنیم. اون هایی که وقت نماز، دور حضرت رو می گرفتند تا نیزه ی دشمن به سینه ی خودشون بخوره و حضرت آسیب نبینه.»



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:36 ::  نويسنده : محمد

اَبَرمردی که در برابر "آقا" دو زانو نشست

 

علامه حسن زاده و مقام معظم رهبری رهبری روزی خدمت علامه بودم و در مورد تعابیری هم‌چون «قائد ولی وفی»، «رائد سائس وفی»، «مصداق بارز نرفع درجات من یشاء» و «دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد» که ایشان برای مقام معظم رهبری به کار برده‌اند، گفت‌وگو و سؤال ‌کردم. به استاد عرض کردم که برخی، عبارات شما در تمجید از مقام معظم رهبری را برنتافته‌اند. ایشان فرمودند: این عناوین بسیار خوب و به‎جا بود و از نظر بنده هیچ مشکلی ندارد...

 

« بسم الله الرحمن الرحیم »

در اواخر سال ۱۳۰۷ هجری خورشیدی در روستای ایرای لاریجان آمل متولد شد. در سن شش سالگی، به مکتبخانه رفت و خواندن و نوشتن یاد گرفت. تعدادی از جزوات متداول در مکتبخانه‌های آن زمان را خواند و در خردسالی، تمام قرآن را هم یاد گرفت. سپس وارد دورهٔ ابتدایی دروس حوزوی شد. تاریخ ورود وی به حوزهٔ علمیه، مهرماه سال ۱۳۲۳ هجری شمسی بود. متون ابتدائیهٔ درس حوزه را در آمل در نزد استادان محمد غروی، عزیزالله طبرسی، شیخ احمد اعتمادی، عبدالله اشراقی، ابوالقاسم رجائی و آیت‌الله فرسیو و سایرین فراگرفت و در آمل، آغاز به تدریس چند کتاب مقدماتی نمود.

در شهریور ۱۳۲۹ خورشیدی به تهران آمد و چند سالی در مدرسهٔ حاج ابوالفتح به سر برد و باقی کتب حوزوی را نزد آیت‌الله سید احمد لواسانی خواند. چندین سال در مدرسهٔ مروی به سر برد و زیر نظر آیت‌الله محمد تقی آملی و حاج میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (به مدت ۱۳ سال) درس خواند و از ایشان اجازهٔ اجتهاد دریافت کرد. در سال ۱۳۴۲ هجری شمسی به قصد اقامت در قم، تهران را ترک گفته و پس از ورود به قم، آغاز به تدریس معارف حوزوی و فنون ریاضی نمود.

در‌‌ همان دوران بود که به ملاقات امام خمینی (ره) رفت. خودش دربارهٔ این دیدار این‌طور می‌گوید:

«قبل از پانزده خرداد سال ۱۳۴۲ که در تهران مشغول تدریس بودم، شنیدم حضرت آیت الله العظمی امـام خمینی (قدس سـرّه) روحانیــانی را که برای ایام محــرّم جهت تبلیغ به اطراف و اکناف می‌روند موظف نمـوده انـد که مسـایل اجتمــاعی و سیـــاسی عالَـم اسلام و مشکلات جـامعه مســلمین و خصـوصـاً اوضاع ایــران را به گوش مـردم بــرسانند و مــردم را در این زمینه آگاه نمایند.

لذا بنده که برای ایام محرّم عازم آمل بودم احســاس کــردم این وظیفه متــوجه من نیـز می‌باشـد و باید در انجام آن بکوشـم، بـدین جهت قبـل از آنکه بسوی آمل بروم خود را به قم رسانیدم. قمی که با هیچ یک از خیابان‌ها و کوچه‌هایش آشنا نبودم. سراغ منزل امام را گرفتم و به حضورشان شرفیاب شدم و به محضرشان عرضه داشتم که بنده حسن حسن‌زاده آملی هستم و فعلاً در حوزهٔ علمیهٔ تهران مشغول تحصیل و تدریسم. اساتید من عبارتند از حضرت علامه میرزا ابوالحسن شعرانی و… شنیدم که حضرتعالی، روحانیون را مکلف کرده‌اید تا مسائل سیاسی و مشکلات اجتماعی مسلمین را برای عموم مردم بیان کنند. لذا من که یکی از اطبای سر‌شناس آملم و جهت تبلیغ عازم آن دیارم، آمده‌ام به شما بگویم من هم مانند دیگران در خدمتم و شما نیز انشاءالله در اهدافتان موفق خواهید شد و همه با هم دست بدست هم می‌دهیم و انشاءالله تعالی کشور را از دست فسقه و فجره نجات می‌دهیم و دین خدا را پیاده می‌کنیم.»

در خصوص علامه، مطالب زیادی گفته شده و به ابعاد تربیتی، عرفانی، اخلاقی و علمی ایشان پرداخته شده است. به طور مثال، دختر ایشان من‌باب سیرهٔ تربیتی علامه می‌گوید:

«ایشان هیچ اجباری در تربیت علمی و دینی فرزندان به خرج نمی‌دانند. به هیچ وجه اهل اجبار نبودند؛ نه در تحصیل علوم و نه حتی در مسائل سلوکی؛ فقط از ما می‌خواستند که واجبات را ترک نکنیم، تنها براین مسئله تاکید شدید داشتند. بار‌ها به ما فرموده‌اند که من مسلمان تقلیدی نیستم، بیشتر مکاتب مادی و غربی را بررسی کرده‌ام و فهمیده‌ام که آن‌ها در برابر سوالات فیزیک و متافیزیک به طور جامع پاسخی ندارند، از همین طریق به پوشالی بودن آن‌ها پی بردم. بعد از آن هم به سراغ ادیان مختلف رفتم و پس از تحقیقات کامل، فهمیدم که هیچ کدامشان کلام و حرفی را به اتقان قرآن و کلام ائمه اطهار ندارند، لذا دین اسلام را پذیرفتم و بحمدالله شیعه دوازده امامی هستم.»

اما آنچه در خصوص اکثر علما، بویژه حضرت علامه حسن‌زاده اتفاق افتاده، غفلت از وجه سیاسی ایشان است. تا جایی که بعضاً تصور می‌شود این بزرگواران، رویکرد سیاسی نداشته و شاید این سکوت ساختگی، نشانه‌ای‌ست از عدم همراهی آن‌ها. در حالی که این آیات الهی، از حامیان خاص نهضت خمینی کبیر بوده و هستند.

به طور مثال، دربارهٔ آیت‌الله حسن‌زاده باید گفت همراهی علامه با انقلاب اسلامی، بعد از پیروزی آن بیشتر شد. خصوصاً پس از رحلت حضرت امام و به رهبری رسیدن حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، جملاتی که ایشان نسبت به رهبر انقلاب فرموده‌اند جالب توجه است.

برای نمونه، استاد رمضانی پیرامون سفر مقام معظم رهبری به آمل، خاطره‌ای تعرف می‌کنند که جالب توجه است:

«روزی خدمت علامه بودم و در مورد تعابیری هم‌چون «قائد ولی وفی»، «رائد سائس وفی»، «مصداق بارز نرفع درجات من یشاء» و «دادار عالم و آدم، همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد» که ایشان برای مقام معظم رهبری به کار برده‌اند، گفت‌وگو و سؤال ‌کردم. چرا که آن زمان برخی نتوانستند این ستایش‌ها را تحمل کنند و به استاد خرده گرفتند. وی افزود: به استاد عرض کردم که برخی، عبارات شما در تمجید از مقام معظم رهبری را برنتافته‌اند. ایشان فرمودند: این عناوین بسیار خوب و به‎جا بود و از نظر بنده هیچ مشکلی ندارد.»

این سخنان حضرت علامه در شرایطی است که علامه عظیم‌الشأن حضرت آیت‌الله حسن‌زاده آملی در استقبال از رهبر انقلاب، جلوی حضرت آقا دو زانو نشسته و ایشان را مولا خطاب می‌کنند. حضرت آقا ناراحت شده و به علامه می‌فرمایند این کار را نکنید. علامه حسن‌زاده می‌فرمایند: «اگر یک مکروه از شما سراغ داشتم این کار را نمی‌کردم.»

و یا در جایی دیگر به رهبر انقلاب فرمودند: «به جد اطهرت قسم که اگر می‌شنیدم که تو دست کجی، یک دونه خرما را می‌شنیدم یا می‌دیدم که دستت کج بود ولو به یک دونه خرما، به استقبالت نمی‌اومدم. چون می‌بینم پاکی اومدمُ چون می‌بینم به اخلاص داری کار می‌کنی اومدم.»

اما ابراز ارادت حضرت علامه به رهبر انقلاب به همین‌جا ختم نمی‌شود. زیرا بعد از این دیدار، استاندار مازندران به همراه جمعی از مسؤولان استانداری، با آیت الله حسن‌زاده در آمل دیدار کردند. آیت الله حسن‌زاده آملی با اشاره به توصیه‌های مقام معظم رهبری در امورات مختلف، در خصوص امر ولایت فرمودند: «همگان باید عامل موثری باشیم و برای تقویت جایگاه ولایت فقیه سعی کنیم.»

اما یکی از شاگردان بنام ایشان نیز، در خصوص این دیدار خاطرۀ جالبی تعریف می‌کنند. حجت‌الاسلام والمسلمین صمدی آملی، یک روز پس از سفر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به آمل به دیدار علامه رفته و ایشان، نکته‌ای در خصوص دیدار مذکور فرمودند: «اگر یک میکرون در آقای خامنه‌ای غل و غش، ناخالصی، غل و غش و (هر تعبیری می‌خواهید)، یک میکرون، یک میلیونوم، یک هزارم این‌ها در ایشان می‌دیدم نمی‌آمدم، چه کار دارم؟»

حضرت علامه حسن‌زاده در جای دیگری پیرامون حضرت آفا فرموده‌اند: «گوشتان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجت‌بن‌الحسن (عج) است.»

این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا می‌کند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیت‌الله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسن‌زاده فرموده‌اند: حسن‌زاده را کسی نشناخت جز امام زمان (عج)

این بیانات علامه را باید در کنار نامهٔ ایشان به فرزند خود گذاشت. ایشان در قسمتی از این نامه می‌نویسند:

«و بدان که علم و عمل دو حقیقت انسان سازند و علم، امام عمل است، و اکنون هنگام تحصیل علم و اعتیاد به عمل صالح ان عزیز است، به انتظار فردا مباش که به فرمودهٔ انسان اگاهی: 

در جوانی به خویش می‌گفتم شیر شیر است گر چه پیر بود 

تا به پیری رسیده‌ام دیدم پیر پیر است گر چه شیر بود»

به عبارت دیگر، توصیفات، بیانات و نظرات علامه در خصوص نهضت امام خمینی (ره) و حمایت از مقام معظم رهبری، تا زمانی که به مقام عمل نرسد، ارزشی نداشته و لازم است تا از چنین الگوهایی که خود، مصداق کانل عالم عامل هستند، تأثیر عملی ببینیم و در میدان امتحان، خود را نشان دهیم. البته با عنایت به اینکه، «به انتظار فردا مباش». خود علامه جای دربارهٔ این موضوع گفته است:

«بدان که باید تخم و ریشه سعادت را در این نشأ، در مزرعه دلت‏ بکارى و غرس کنى. این‏جا را دریاب، این‏جا جاى تجارت و کسب و کار است؛ و وقت هم خیلى کم است. وقت‏ خیلى کم است و ابد در پیش داریم. این جمله را از امیرالمؤمنین علیه السلام عرض کنم، فرمود: «ردوهم ورود الهیم العطاش‏». یعنى شتران تشنه را مى ‏بینید که وقتى چشمشان به نهر آب افتاد چگونه مى ‏کوشند و مى ‏شتابند و از یکدیگر سبقت مى ‏گیرند که خودشان را به نهر آب برسانند، شما هم با قرآن و عترت پیغمبر و جوامع روایى که گنج‏ هاى رحمان ‏اند این چنین باشید. بیایید به سوى این منبع آب حیات که قرآن و عترت است. وقت‏ خیلى کم است و ما خیلى کار داریم. امروز و فردا نکنید. امام صادق علیه السلام فرمود: «اگر پرده برداشته شود و شما آن سوى را ببینید، خواهید دید اکثر مردم به علت تسویف، به کیفر اعمال بد این‏جاى خودشان مبتلا شده‏اند.» تسویف یعنى سوف سوف کردن، یعنى امروز و فردا کردن، بهار و تابستان کردن، امسال و سال دیگر کردن. وقت نیست، و باید به جد بکوشیم تا خودمان را درست‏ بسازیم.»



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:35 ::  نويسنده : محمد

امام زمان: مثل این باشید تا من بدنبال شما بیایم!

 

تشرف به محضر امام زمان

در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (عج) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است...


داستانی از تشرف به خدمت امام زمان (عج)


مرحوم آیت الله سید محمدباقر مجتهد سیستانی (ره) پدر آیت الله سید علی سیستانی تصمیم می گیرد برای تشرّف به محضر امام زمان (عج) چهل جمعه در مساجد شهر مشهد زیارت عاشورا بخواند.

در یکی از جمعه های آخر، نوری را از خانه ای نزدیک به مسجد مشاهده می کند. به سوی خانه می رود می بیند حضرت ولی عصر امام زمان (عج) در یکی از اتاق های آن خانه تشریف دارند و در میان اتاق جنازه ای قرار دارد که پارچه ای سفید روی آن کشیده شده است. ایشان می گوید هنگامی که وارد شدم اشک می ریختم سلام کردم، حضرت به من فرمود: «چرا اینگونه به دنبال من می گردی و این رنج ها را متحمّل می شوی؟! مثل این باشید- اشاره به آن جنازه کردند- تا من بدنبال شما بیایم!»

بعد فرمودند: «این بانویی است که در دوره کشف حجاب در زمان رضا خان پهلوی هفت سال از خانه بیرون نیامد تا چشم نامحرم به او نیفتد.»



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:28 ::  نويسنده : محمد

وصیت نامه شهید جهان آرا

 

وصیت نامه شهید جهان آرا

  من براى كسى وصیتى ندارم ولى یك مشت درد و رنج دارم كه بر این صفحه كاغذ مى‌خواهم همچون تیغى و یا تیرى بر قلب سیاه دلانى كه این آزادى را حس نكرده‌اند بر سر اموال این دنیا ملت را، امتى را و جهانى را به نیستى و نابودى مى‌كشانند، فرود آورم.

 

  

بسم الله الرحمن الرحیم

ربـّنا افرغ علینا صبرا و ثبت اقدامنا و انصرنا على القوم الكافرین، بار پروردگارا، اى رب العالمین یا غایث المستغیثین و یا حبیب قلوب الطالبین

تو را شكر كه شربت شهادت، این یگانه راه رسیدن انسان به خودت را به من بنده فقیر و حقیر و گناهكار خود ارزانى داشتى تو را شكر كه این تنها نعمت خداپسند خودت را بر این انسان ذلیل عطا فرمودى و من تنها راه سعادت خویش را شهادت در راهت یافتم و چه زیباست كه من با زمان كوچكترین وسیله خود اعلاترین و ارزشمندترین ارزشها را گرفتم و این نیست مگر لطف و عنایت پروردگار نسبت به بنده‌اش.

خداوند مرا از این همه لطف و عنایت دور مگردان و شهادت را نصیبم كن.

من براى كسى وصیتى ندارم ولى یك مشت درد و رنج دارم كه بر این صفحه كاغذ مى‌خواهم همچون تیغى و یا تیرى بر قلب سیاه دلانى كه این آزادى را حس نكرده‌اند بر سر اموال این دنیا ملت را، امتى را و جهانى را به نیستى و نابودى مى‌كشانند، فرود آورم.

خداوندا تو خود شاهد بودى كه من تعهد این آزادى را با گذران تمام وقت هستى خویش ارج نهادم و با تمام دردها و رنجهایى كه بعد از انقلاب بر جانم وارد شد صبر و شكیبایى كردم ولى این را میدانم كه این سران تازه به دوران رسیده نعمت آزادى را درك نكرده‌اند چون دربند نبوده‌اند یا درگوشه‌هاى دریاهاى پاریس و لندن و هامبورگ بوده‌اند و یا در...

و تو اى امام، اى كه به اندازه تمامى قرنها سختی و رنج كشیدى از دست این نابخردان خرد همه هیچ دان! لحظه لحظه این زندگى بر تو همچون نوح، موسى و عیسى و محمد صلوات الله علیه گذشت.

ولى تو اى امام و اى عصاره تاریخ بدان كه با حركتت، حركت اسلام را در تاریخ جدید شروع كردى و آزادى مستضعفان جهان را تضمین كردى. ولى اى امام كیست كه این همه رنجها و دردهاى تورا درك كند و كیست كه دریابد كه لحظه‌اى كوتاهى از این حركت به هر عنوان خیانتى به تاریخ انسانیت و كلیه انسانهاى حاضر و آینده تاریخ است.

اى امام درد تو را رنج تو را میدانم چه كسانى با جان مى‌خرند. جوان با ایمان، كه هستى و زندگى تازه خویش را در راه به هدف رسیدن حكومت عدل اسلامى فدا مى‌كند. بله اى امام درد تو را جوانان درك مى‌كنند اینان كه از مال دنیا فقط و فقط رهبرى تو را دارند و جان خویش را براى هدفت كه اسلام است فدا مى‌كنند و بدان اى امام تا لحظه‌اى كه خون در رگ ما جوانان پاك اسلام وجود دارد لحظه‌اى نمى گذاریم كه خط پیامبرگونه تو كه به خط انبیا و تاریخ وصل است به انحراف كشیده شود.

ولى اى امام من به عنوان كسى كه شاید كربلاى حسین را دركربلای خرمشهر دیده‌ام سخنى با تو دارم كه از اعماق جانم و از پرپر شدن خون جوانان خرمشهر برمى‌خیزد و آن این است: اى امام از روزی كه جنگ آغاز شد تا لحظه‌اى كه خرمشهر سقوط كرد من یك ماه به طور مداوم كربلا را مى‌دیدم هر روز كه حمله دشمن بر برادران سخت می‌شد و فریاد آنها بى‌سیم را از كار مى‌انداخت و هیچ راه نجاتى نبود به اتاق خود مى‌رفتم گریه را آغاز می‌كردم و فریاد می‌زدم اى رب العالمین بر ما مپسند ذلت و خوارى را.

 

 

***

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

 

 وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

 

  اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است.در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج) ...

 

 

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد.

اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.


در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد.

در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.
1- مسائل شرعی:
الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه:تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.
2- مادیات
الف:بدهکاریها:
1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:
1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.
2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.


مهدی زین الدین

 

***

می رویم تا خط امام بماند !

 

 وصیت نامه شهید رچب بیگی

 ما از مرگ نمی هراسیم، اما می ترسیم که بعد از ما ، ایمان را سر ببرند. و اگر دل از سوختن بر گیریم ، روشنایی نابود شود. و جای خود را دوباره به شب بسپارد ، پس چه باید کرد؟!
  از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر ، باید شهید شویم تا آینده بماند!! هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود!!

 


مهدی رجب بیگی در سال 46 در شهر دامغان به دنیا آمد. سال 54 وارد دانشکده فنی دانشگاه تهران شد و از همان سال اقدامات انقلابی و فرهنگی خود را آغاز نمود.
مهدی از بنیان گذاران حرکت های اسلامی در میان دانشجویان بود. او از فاتحان لانه جاسوسی بود و بیانیه های دانشجویان را در نماز جمعه قرائت می کرد.
دستنوشته های او بسیار زیباست. مجموعه می رویم تا خط امام بماند ، مجموعه اشعار و مقالات و دستنوشته های اوست. منافقین کور دل که توان مباحثه با این سرباز انقلاب را نداشتند، در پنجم مهر ماه سال 60 او را به شهادت رساندند.

متن زیر از دلنوشته های اوست:
می رویم تا خط امام بماند. خطی که تبلور قاطعیت بر علیه جباران، عصاره ی عصیان مستضعفان  بر علیه مستکبران ، فریاد همیشه مظلومان ، راه پیروز محرومان است.
می رویم تا خط امام بماند. خطی که رسالت گسستن زنجیر های اسارت از دست و پای مغضوبین زمین را بر عهده دارد.
می رویم تا خط امام بماند . خطی که پیام قیام پیروزمند مستضعفان را بر تارک تاریخ خواهد داشت و پوزه ی کثیف جلادان را سرانجام به خاک خواهد مالید.
می رویم تا خط امام بماند.
خطی که راه پیروز انقلاب اسلامی خلق دلاور ایران است و باید که حماسه قیام را تا دور دست ها بکشاند و نهال انقلاب را در دل خلق های تحت ستم جهان بنشاند.
می رویم تا خط امام بماند. خطی که با نفی هر گونه سازشکاری و ستمکاری ، نوید نابودی سازشگران  و ستمکاران را با ود همراه داشت.
می رویم تا خط امام بماند. خطی که پاسدار خون رزمندگان دلیر و شهیدان به خون خفته ی امت قهرمان ایران است.
خطی که سرانجام شوم امپریالیسم و سلطه گران اجنبی را هم اکنون بر قله عالمنمایان ساخته و دژ مستحکم توحید را در دور دست های هر ستمکده بر پا خواهد داشت... می رویم تا خط امام بماند.

************
شهادت  در راه خدا برای من از عسل شیرین تر است. "محمود" شهید شده است ، "حسین" شهید شده است، "علی" شهید شده است، "جمال" شهید شده است ، کسی نمرده است ، همه زنده اند...
خدایا! تو بنگر که چکونه فرزندان ابراهیم ، اسماعیل وار به قربانگاه ابتلا می شتابند و پیروزمندانه جان می سپارند.
ببین که چگونه اسطوره های شهادت ، حیات را به بازی گرفته اند و مرگ ، به اسارتشان در آمده است. ببین که چگونه آیه ی وجودشان در بستر جاری زمان ، حیات را تفسیر می کند.
خدایا! یارانمان ، یارانمان! یارانمان... مهاجران رفته اند و ما بی انصار شده ایم.
دلاوران قبیله ی نور در نبرد با ظلمت ، به دشت روشنایی هجرت نمودند تا قله ی فلاح را فتح کنند و چونان ستاره ای در آسمان تیره بدرخشند.
خدایا! به ابرها بگو بگریند ، به کوهها بگو بشکافند، به دریاها بگو بخروشند ف به طوفان ها بگو بشتابند ، به رودها بگو بنالند ، به چشمه ها بگو بجوشند ، به آسمان ها بگو ببارند و به کائنات بگو اشک بریزند.
به درخت ها بگو که برگهایشان را فرو ریزند و به خزان غربت سرزمینمان رنگ ببازند. به عقاب ها بگو که بر سوگ یارانمان بنشینند.
به فرشتگان بگو که خلیفه ات را در زمین ببینند. تا آیه " انی اعلم ما لا تعلمون " نزولی دوباره بیابد.
به محمد (ص) بگو که پیروانش حماسه آفریدند. به علی (ع) بگو که شیعیانش قیامت بر پا کردند.
به حسین (ع) بگو که خونش همچنان در رگها می جوشد. از آن خونی که در دشت کربلا ریخت ، سرو ها رویید ، ظالمان سرو ها را بریدند، اما سرو ها باز هم سر به فلک کشیدند.
به عباس بگو که دستانش بر پیکرمان آویخته است. به آدم ابوالبشر بگو که از هابیل تا کنون ، همواره شهیدمان کرده اند.
خدایا ! چه رنج بزرگی است! تو می دانی که ما چه دردی می کشیم؛ پنداری که چون شمع آب می شویم.
ما از مرگ نمی هراسیم، اما می ترسیم که بعد از ما ، ایمان را سر ببرند. و اگر دل از سوختن بر گیریم ، روشنایی نابود شود. و جای خود را دوباره به شب بسپارد ، پس چه باید کرد؟!
از یک سو باید بمانیم تا شهید آینده شویم و از سوی دیگر ، باید شهید شویم تا آینده بماند!! هم باید امروز شهید شویم تا فردا بماند و هم باید امروز بمانیم تا فردا شهید نشود!!
عجب دردی کاش راهی بود تا امروز شهید شویم و فردا باز زنده گردیم تا دوباره شهید شویم!!
آری ، یاران همه به سوی مرگ رفته اند در حالی که نگران "فردا" بودند.خدایا ! نکند وارثان راه این شهیدان در راهشان گام نزنند؟! نکند شیطان های کوچک با خون اینان خان شوند؟
نکند جان مایه ها ، برای بی مایه های دون ، سرمایه ی مقام شود. نکند زمین خونرنگ به تسخیر هواداران نیرنگ در آید.
نکند شهادت آن ها پایگاه " دنائت"  آنها بشود؟!  نکند میوه ی درخت فداکاری اینان را صاحبان ریاکاری بچینند؟!
نکند جنگ یارانمان به چنگ فرنگی مسلکان افتد!؟ نکند خونین کفنان در غربت بمیرند تا "خویش باوران غرب" کام گیرند؟!
خدایا!  ماندن چه دشوار است. و در غربت زمین ،  بی یار و یاور حضور داشتن ، همانند غیبت است.
انگار که کمرمان شکسته و زنجیر درد ، دست هامان را بسته و غم در سینه مان نشسته است...

شعر زیر سروده ای از شهید مهدی رجب بیگی است:
خون شد دلم خدایا ، رحمی نما به حالم
از دوری رفیقان ، آشفته شد خیالم
تا قله ی هدایت ، یاران من برفتند
گم گشته ام خدایا، در کوچه ی ظلالم
همچون پرنده عاشق ، من عاشق پریدن
اندر غم شهیدان بشکسته هر دو بالم
از شاهدان تاریخ دیدار تازه گردد
فالی گرفته ام دوش، خونین نمود فالم
آیم به سوی جنت تا رویتان ببینم
مهمان شوم شما را گر حق دهد مجالم

منبع: کتاب 50 سال عبادت ( کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی )

 

 

***

حتما این دو وصیتنامه را بخوانید

 

شهدای حزب اللهمولاي‌ من‌، يا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)!
چقدر آروز داشتم‌ كه‌ شهادتم‌ در مقابل‌ ديدگان‌ و وجود مبارك‌ شما باشد؛ ولي‌ طولاني‌ بودن‌ غيبت‌ شما و اشتياق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاكت‌، موجب‌ شد كه‌ نتوانم‌ بيش‌ از اين‌ در انتظار بمانم‌. از خداوند مي‌خواهم‌ كه‌ با اين‌ شهادت‌،اجر شهادت‌ در ركاب‌ شريف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرمايد.

 

وصیت نامه شهید عملیات استشهادی علی منیف اشمر:

 

شهید لبنانی
علی انیف اشمر

بسم‌الله‌ الرحمن‌ الرحيم

سلام‌ بر مولا و سرورم‌ سيدالشهدا، امام‌ حسين‌(ع‌) و برادرش‌ اباالفضل‌العباس‌(ع‌).
سلام‌ بر سيد و مولايم‌ حضرت‌ صاحب‌ العصر والزمان‌، امام‌ مهدي‌ منتظر(عج‌).
سلام‌ بر زنده‌ كننده‌ قيام‌ مسلمانان‌ و بنيانگذارانقلاب‌ اسلامي‌ مبارك ‌ايران‌، امام‌ خميني‌(ره‌).
سلام‌ بر رهبر امت‌ اسلامي‌ و ولي‌ امر مسلمين‌ حضرت‌ آيت‌الله‌ سيدعلي‌خامنه‌اي‌(دام‌ ظله‌).
سلام‌ بر سيدالشهداي‌ مقاومت‌ اسلامي‌ "شهيد سيدعباس‌ موسوي‌" وشيخ‌ الشهدايمان‌ "شهيد شيخ‌ راغب‌ حرب‌".
سلام‌ بر رهبر عزيز، حضرت‌ حجت‌‌الاسلام‌ و المسلمين‌ سيدحسن‌ نصرالله‌(دام‌ ظله‌).
سلام‌ بر مجاهدان‌ مقاوم‌ و قهرمان‌ شجاع‌ِ مقاومت‌ اسلامي‌. رحمت‌ وبركات‌ خداوند بر آنها.

مولاي‌ من‌، يا اباعبدالله‌(ع‌)!

با خداوند پيمان‌ بستم‌ و با شما عهد، كه‌ در راه‌ خداوند گام‌ بردارم‌،
درحالي ‌كه‌ جانم‌ را به‌ كف‌ دست‌ گرفته‌ و خونم‌ را به‌ خاك‌ جبل‌ عامل‌ آميخته‌ام‌. همان‌طور كه‌ خون‌ شما بر خاك‌ مقدس‌ كربلا ريخته‌ شد؛
و امروز به‌ عهدي‌ كه‌ بسته ‌بودم‌، وفا مي‌كنم‌.

مولاي‌ من‌، يا صاحب‌ الزمان‌(عج‌)!

چقدر آروز داشتم‌ كه‌ شهادتم‌ در مقابل‌ ديدگان‌ و وجود مبارك‌ شما باشد؛
ولي‌ طولاني‌ بودن‌ غيبت‌ شما و اشتياق‌ من‌ به‌ مولا و سرورانم‌ و اجداد پاكت‌،
موجب‌ شد كه‌ نتوانم‌ بيش‌ از اين‌ در انتظار بمانم‌.
از خداوند مي‌خواهم‌ كه‌ با اين‌ شهادت‌،
اجر شهادت‌ در ركاب‌ شريف‌ شما را به‌ من‌ عطا فرمايد.

برادران‌ عزيزم‌، قهرمانان‌ دلير مقاومت‌ اسلامي‌!

"اگر شما از آنان‌ به‌ رنج‌ و زحمت‌ مي‌افتيد، آنها نيز از دست‌ شما رنج‌ مي‌كشند.
با اين‌ تفاوت‌ كه‌ شما به‌ لطف‌ خدا اميدواريد و آنها اميدي‌ ندارند."
سوره‌ نساء ـ 104

براي‌ شما چند مورد را كه‌ در رابطه‌ با خط‌ ما، اصول‌ اساسي‌ به شمار مي‌رود، يادآور مي‌شوم‌:

راه‌ جهادگرانه‌ ما، سخت‌ و طولاني‌ و پر از مشقّت‌ و ابتلائات‌ است‌؛
لذا براي ‌پيمودن‌ اين‌ راه‌، بايد تلاش‌ كنيد تا روحيه‌هاي‌ عالي‌ و پاك‌ داشته‌ باشيد؛
بايد سينه‌ها را از هر گونه‌ تيرگي‌ و حجابي‌ كه‌ انسان‌ را از خدايش‌ دور مي‌سازد، پاك‌ كنيد؛
همان‌ گونه‌ كه‌ قبل‌ از من‌، برادران‌ شهيدم‌ به‌ شما توصيه‌ كرده‌اند،
به‌ اين‌ خط‌ شريف‌ تمسك‌ جوييد و اين‌ راه‌ را كه‌ همان‌ طريق‌ مقاومت‌ است‌، بپيمائيد؛
چون‌ اين‌ راهي‌ است‌ كه‌ خداوند فقط‌ ما را بر پيمودنش‌ برگزيده‌ است‌
و ما هم‌ نبايد اين‌ فرصت‌ را از دست‌ بدهيم‌،
و مهم‌تر از آن‌، اين‌که‌ نبايد خون‌ شهدا را ضايع‌ كنيم‌
و بايد امانات‌ آنها را كه‌ در نزد ماست‌، به‌ خوبي ‌پاسداري‌ كنيم‌.

بر دستورهاي‌ فرماندهي‌ عزيز و فرماندهان‌ مقاومت‌ اسلامي‌ ملتزم‌ باشيد.
به‌ راهنمائي‌هاي‌ حضرت‌ رهبر ـ خامنه‌اي‌ جانم‌ به‌ فدايیش‌ ـ و دبير كل‌ حزب‌‌الله ‌لبنان‌ جناب‌ سيدحسن‌ نصرالله‌، ملتزم‌ باشيد.

عكس‌هاي‌ شهدا را هميشه‌ مقابل‌ چشمانتان‌ قرار دهيد
و براي‌ محقق ‌شدن‌ اهدافي‌ كه‌ آنها به‌ خاطرش‌ به‌ شهادت‌ رسيدند،
سعي‌ و تلاش‌ كنيد و درخط‌ آنها باقي‌ بمانيد.

وصاياي‌ حضرت‌ اميرالمؤمنين‌ به‌ فرزندانش‌ حسن‌ و حسين‌(عليهم‌السلام‌) را كه‌ راه‌ و روش‌ زندگي‌ِ مورد رضاي‌ خداوند را به‌ ما نشان‌ مي‌دهند،
و همين‌ طور وصاياي‌ امام‌ خميني‌ (قدس‌ سره‌) و راهنمائي‌هاي‌ ارزشمند و پر بركت‌ ايشان‌ را بخوانيد، ياد بگيريد و به‌ آن‌ عمل‌ كنيد.

قبل‌ از اين‌که‌ در جنگ‌ شركت‌ كنيد،
همان‌ طور كه‌ برداشتن‌ اسلحه‌ را ضروري‌ مي‌دانيد،
وضو گرفتن‌ را لازم‌ بدانيد؛
چون‌ دستي‌ كه‌ با وضوست‌ و مي‌جنگد،
ممكن‌ نيست‌ شكست‌ بخورد.

خانواده‌هاي‌ عزيزي‌ كه‌ در نوار مرزي‌ و تحت‌ اشغال‌، همچنان‌ مقاومت‌ مي‌كنيد!
كمي‌ بعد از نوشتن‌ اين‌ جملات‌ و كلمات‌، ان‌شاءالله‌ پيكرم‌ آتشي‌ خواهد شد كه‌ اشغالگران‌ صهيونيسم‌ را كه‌ هر روز و هر لحظه‌ در اذيت‌ شما سعي‌ و تلاش‌ مي‌كنند، خواهد سوزاند.
دشمن‌ گمان‌ مي‌كند كه‌ شما را ذليل‌ كرده‌،
لكن‌ هيهات‌.
و پايان‌ اين‌ آزار و اذيت‌ به‌ دست‌ مجاهدان‌ مقاومت‌ اسلامي‌، نزديك‌ خواهد بود.
ان‌ شاءالله‌.

خانواده‌ عزيزم‌!
بدانيد كه‌ اشغال‌ و اشغالگران‌ به‌ زودي‌ مضمحل‌ خواهد شد
و ان‌ شاءالله ‌پيروزي‌ نزديك‌ و آزادي‌ در راه‌ است‌ و سرنوشت‌ صهيونيست‌ها و مزدوران‌شان‌، كشته‌ شدن‌ و نيستي‌ است‌.

برادران‌ و خواهران‌ صابرم‌ در بازداشتگاه‌هاي‌ اشغالگران‌ در نوار مرزي ‌تحت‌ اشغال‌ و در فلسطين‌ اشغالي‌!
سلام‌ خدا بر شما؛ از خدا مي‌خواهم‌ كه‌ بر شما منت‌ گذارده‌ و شما را آزاد گرداند
و من‌ نيز اين‌ كار كوچك‌ را كه‌ بازگو كننده‌ احساسات‌ من‌ نسبت‌ به‌ شما صابرين‌ است‌،
به‌ شما هديه‌ مي‌كنم‌ و اميدوارم‌ كه‌ اين‌ هديه‌ را از من‌ بپذيريد
وان‌ شاءالله‌ به‌ زودي‌ براي‌ شما و به‌ خاطر شكنجه‌‌هايي‌ كه‌ در طول‌ سال‌ها درشكنجه‌ گاه‌ها و زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها متحمل‌ شده‌ايد، قيام‌ خواهم‌ كرد.
قلب‌هاي‌مان‌ با شماست‌ و شما را فراموش‌ نخواهيم‌ كرد.
شما وجدان‌ بيداراين‌ امت‌ و مايه‌ كرامت‌ آن‌ هستند.

سلام‌ بر شهداي‌ انتفاضه‌ اسلامي‌ در فلسطين‌ اشغالي‌.
سلام‌ بر كودكاني‌ كه‌ از وطن‌ دور مانده‌اند.
سلام‌ بر مجاهدان‌ انتفاضه‌ اسلامي‌.
سلام‌ بر پدران‌ و مادران‌ شهدا.
سلام‌ بر اراضي‌ مقدس‌.
سلام‌ بر قدس‌ شريف‌.

همانا گروه‌ گروه‌ مسلمانان‌ را مي‌بينم‌ كه‌ در مسجدالاقصي‌ به‌ امامت‌ حضرت‌ حجت‌ منتظر(عج‌) نماز بپا داشته‌اند.

برادرانم‌ در انتفاضه‌ اسلامي‌!
بايد اين‌ عمل‌ (عمليات‌ شهادت‌ طلبانه‌ خويش‌) را به‌ شما هم‌ هديه‌ كنم‌
وان‌‌شاءالله‌ پيروزي‌ نزديك‌ است‌
و اين‌ وعده‌اي‌ است‌ كه‌ خداوند به‌ ما داده‌است‌.
بر شماست‌ كه‌ بدانيد دشمن‌ صهيونيستي‌ رو به‌ زوال‌ است‌ و زمين ‌مقدس‌ به‌ شما باز خواهد گشت‌ و اين‌ وعده‌ الهي‌ است‌.

"و ما بعد از تورات‌ در زبور داود نوشتيم‌ كه‌ البته‌ بندگان‌ نيكوكار من‌ ملك ‌زمين‌ را وارث‌ و متصرف‌ خواهند شد."
سوره‌ انبياء ـ 105

خانواده‌ عزيزم‌!
از خداوند متعال‌ براي‌ شما صبر و شكيبايي‌ خواستارم‌.
در شهادت‌ من ‌اندوهيگن‌ نباشيد و از هيچ‌كس‌ پذيراي‌ تسليت‌ نباشيد
و فقط‌ تبريكات‌ افراد را بپذيريد
و به‌ گونه‌اي‌ برخورد كنيد كه‌ روز شهادت‌ من‌، روز خوشحالي‌ و سرورم‌ باشد.
برادران‌ كوچك‌تر و برادرزادگان‌ كوچكم‌ را براي‌ پيمودن‌ راهي‌ كه‌ من‌ رفتم‌،
تعليم‌ و آموزش‌ دهيد و به‌ آنها ياد دهيد كه‌ من‌ براي‌ چه‌ چيز شهيد شدم‌
و
"آخر دعوانا ان‌ الحمدلله‌ رب‌ العالمين‌."
"و آنان‌ كه‌ در راه‌ ما به‌ جان‌ و مال‌ جهد و كوشش‌ كردند، محققاً آنها را به‌ راه‌ هدايت‌ مي‌كنيم‌ و هميشه‌ خدا يار نيكوكاران‌ است‌."
سوره‌ عنكبوت‌ ـ 69

برادرتان‌
علي‌ اشمر

----------------------------------------------------------------------------

وصیت نامه شهید بزرگوار سید هادی نصرالله


شهید حزب الله - هادی نصرالله
سید هادی نصرالله

بسم‌‌الله‌ القاصم‌ الجبارين‌

"رب‌ اشرح‌ لي‌ صدري‌ و يسرلي‌ امري‌ و احلل‌ عقده‌ من‌ لساني‌ يفقهوا قولي‌"
صدق‌‌الله‌ العظيم‌

شهادت‌ مي‌دهم‌ كه‌ هيچ‌ خدايي‌ جز الله‌ نيست‌
و او، واحد است‌ وشريكي‌ ندارد
و شهادت‌ مي‌دهم‌ كه‌ گذر زمان‌ حق‌ است‌
و در ساعات‌ آينده‌ نيزهيچ‌ شك‌ و ترديدي‌ نيست‌.

درود و سلام‌ بر اشرف‌ مخلوقات‌ خدا، محمد و خاندان‌ مطهرش‌.
سلام‌ برتمامي‌ انبياء و فرستادگان‌ و راست گويان‌ و اوصياء خدا.
سلام‌ بر بانوي‌ بزرگوارم‌ حضرت‌ فاطمه‌ زهرا.
سلام‌ بر آقا و سرورم‌ اباعبدالله‌ و بر روح‌ مطهر فرزندان‌ و يارانش‌.
سلام‌ بر حضرت‌ قائم‌، حجت‌ منتظر (عج‌).
سلام‌ بر روح‌ مقدس‌ امام‌ خميني‌.
سلام‌ بر امام‌ و رهبر بزرگ‌، سيدعلي‌ خامنه‌اي‌.
سلام‌ بر رهبر امت‌ حزب‌الله‌.
سلام‌ بر سيد شهيدان‌ مقاومت‌ اسلامي‌، سيدعباس‌ موسوي‌
و شيخ ‌شهيدان‌ مقاومت‌، شيخ‌ راغب‌ حرب‌.
سلام‌ بر شهداي‌ اسلام‌ و شهيدان‌ مقاومت‌ اسلامي‌.
سلام‌ بر مجاهدين‌ و رزمندگان‌ دلير.
سلام‌ بر اهالي‌ پايدار و مقاوم‌ جنوب‌ و بقاع‌ غربي‌ لبنان‌.
سلام‌ و رحمت‌ خداوند و بركات‌ او بر همه‌ شما.

حمد و ستايش‌ خداوند كه‌ ما را بر دينش‌ هدايت‌ كرد
و از شيعيان‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌ بن‌ابيطالب‌(ع‌)،
و از دوستداران‌ بانوي‌ كوثر، فاطمه‌ زهرا ـ كه‌ برترين‌ درودها و سلام‌ها بر او باد ـ
و از پيروان‌ و دوستداران‌ قلبي‌ رسول‌خدا(ص‌)
و امام‌ حسن‌ و امام‌ حسين‌(ع‌)، جوانان‌ اهل‌ بهشت‌ قرار داد.
ازخداوند مسئلت‌ دارم‌ كه‌ آنان‌ را شفيع‌ ما و همه‌ مسلمانان‌ در روز قيامت‌ قراردهد.

پس‌ از سلام‌ و درود، وصيت‌ نامه‌ خويش‌ را براي‌ شما مي‌نويسم‌:

به‌ لطف‌ و ياري‌ پروردگار، اكنون‌ يكي‌ از مجاهدين‌ مقاومت‌ اسلامي ‌هستم‌
و با هدف‌ آزادي‌ و دفاع‌ از دين‌ خداوند متعال‌ و حفظ‌ حرمت‌ دين‌، به ‌اين‌ جمع‌ پيوسته‌ام‌.
از خداوند طلب‌ مي‌كنم‌ كه‌ شهادت‌ در راهش‌ را روزِي‌ من‌ گرداند.

ستايش‌ خدايي‌ كه‌ مرا موفق‌ گردانيد تا پس‌ از كسب‌ رضايت‌ پدرم‌ مبني ‌بر ترك‌ درس‌ و تحصيل‌، براي‌ پيوستن‌ به‌ واحدهاي‌ مجاهدين‌ مقاومت‌اسلامي‌ به‌ اين‌ سعادت‌ دست‌ پيدا كنم‌ و يكي‌ از رزمندگان‌ و جهاد كنندگان ‌امت‌ حزب‌الله‌ باشم‌.

خدا را شاكرم‌ كه‌ مرا پذيرفت‌ تا به‌ اين‌ سعادت‌ نائل‌ شوم‌ كه‌ در ارتفاعات‌ و كوه‌هاي‌ عظيم‌ "مليتا"، "صافي‌"، "عقماته‌" و "لويزه‌" از پرچم‌ دين‌ و ولايت‌ و امت‌ مسلمان‌ و از كودكان‌ و پيران‌ و همه‌ مردم‌ مظلوم‌ دفاع‌ كنم ‌و بتوانم‌ در برابر دشمنان‌ خدا و مردم‌، اين‌ جرثومه‌ فساد ـ رژيم‌ صهيونيستي‌ ـ به‌ قيام‌ واجب‌ برخيزم‌ و از دو راه‌ پيروزي‌ِ با عزت‌ و شهادت‌ در راه‌ خدا، به‌ يكي‌ نائل‌ شوم‌.

پدر عزيزم‌!
آقا و سرورم‌، مولا و امينم‌، رهبر، استاد و مرشدم‌!
سلام‌ بر تو كه‌ هم‌ پدرم‌ بودي‌، هم‌ سرورم‌، هم‌ رهبرم‌ و هم‌ امينم‌.
سلامي‌از صميم‌ قلب‌ بر شما مي‌فرستم‌.
سلام‌ بر تو از آن‌ هنگام‌ كه‌ زاده‌ شدي‌، رشد كردي‌، قيام‌ كردي‌ و آن ‌هنگام‌ كه‌ مي‌نشيني‌ و آن‌ هنگام‌ كه‌ قرائت‌ مي‌كني‌، هنگامي‌ كه‌ سخن ‌مي‌گويي‌ و خطبه‌ مي‌خواني‌، هنگامي‌ كه‌ مي‌خوابي‌ و هنگامي‌ كه‌ برمي‌خيزي‌.
سلامي‌ از اعماق‌ وجودم‌ بر تو باد.
سلام‌ و اشتياق‌ قلبي‌‌ام‌ بر تو كه‌ عطر پيامبر از وجودت‌ به‌ مشام‌ مي‌رسد.

پدرم‌!
همانا تو مرا تربيت‌ كردي‌، آموختي‌ و ارشادم‌ كردي‌؛
و ان‌‌شاءالله‌ با حسن‌ ظن‌ تو، در آينده‌ نيز همين‌ گونه‌ خواهم‌ بود.

پدرم‌!
شما را فقط‌ به‌ دعا سفارش‌ مي‌كنم‌ و از شما درخواست‌ دارم‌ كه‌ روز قيامت‌ شفيع‌ من‌ باشي‌؛
روزي‌ كه‌ انسان‌ از پدرش‌، صاحب‌ و فرزندش‌ فرار مي‌كند.
ملتمسانه‌ و خاضعانه‌ از شما خواهش‌ دارم‌ و برايتان‌ دعا مي‌كنم‌.
دعا براي‌ حفظ‌ رهبري‌ مقاومت‌ اسلامي‌ و امت‌ حزب‌الله‌.
اين‌ دعاي‌ خاص‌ براي‌ مجاهدين‌ مقاومت‌ اسلامي‌، برپا دارندگان‌ مجد و عظمت‌ و پيروزي‌، براي‌ اين‌ است‌ كه‌ خداوند جهاد در راهش‌ را توفيق‌شان‌ داده‌.
همه‌ آنان‌ را سفارش‌ مي‌كنم‌ و خواهش‌ دارم‌ و التماس‌ دعا دارم‌؛
دعايي‌ خالصانه‌ براي‌ ولي‌ امرمسلمين‌ حضرت‌ آيت‌الله‌ خامنه‌اي‌،
و سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ همچنان‌ از اوحمايت‌ و پشتيباني‌ معنوي‌، روحي‌ و جاني‌ داشته‌ باشيد كه‌ اين‌ حمايت‌، نه ‌نياز او، كه‌ براي‌ خودتان‌ است‌.

پدر عزيزم‌!
از تو خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ مرا ببخشي‌ و حلالم‌ كني‌.
همچنان‌ التماس‌ مي‌كنم‌ كه‌ حلالم‌ كن‌، حلالم‌ كن‌، حلالم‌ كن‌! اي‌ مولا و سرورم‌.

مادر عزيزم‌! سلام‌ و درود خداوند باريتعالي‌ بر تو باد.
اي‌ كسي‌ كه‌ سرپرستم‌ هستي‌ و هر روز صبح‌ براي‌ توفيقم‌ دعا مي‌كني‌!
ومرا ثبات‌ قدم‌ و ادب‌ آموختي‌.
از تو خواهش‌ مي‌كنم‌ كه‌ مرا حلال‌ كني‌ و به‌ هيچ‌وجه‌ در سوگم‌ لباس‌ سياه‌ بر تن‌ نكني‌ و محزون‌ و غمناك‌ نشوي‌،
بلكه‌ براي‌ تمامي‌ شهداي‌ اسلام‌ سياه‌ بپوشي‌.
به‌ شما وصيت‌ مي‌كنم‌ كه‌ صبور باشيد و مهر و شكيبايي‌ خويش‌ را از ياد نبريد همان‌ گونه‌ كه‌ شما را به‌ صله‌ رحم ‌وصيت‌ مي‌كنم‌.

خواهر و برادران‌ عزيزم‌!
جواد، زينب‌ و محمد علي‌.
سلام‌ و رحمت‌ و بركات‌ خداوند بر شماعزيزان‌.

شما را به‌ تقواي‌ الهي‌ در كارهایتان‌ سفارش‌ مي‌كنم‌
و اين‌که‌ سعي‌ كنيد كه‌ بيش‌ از پيش‌ به‌ خداوند نزديك‌ شويد
و به‌ اولياء خدا و ائمه‌ اطهارش‌ ـ كه ‌برترين‌ و بالاترين‌ درودها بر آنان‌ باد ـ توسل‌ جوئيد.

از شما عزيزان‌ مي‌خواهم‌ كه‌ خالصانه‌ به درگاه‌ خدا دعا كنيد كه‌ معاصي‌، گناهان‌ و اعمال‌ غيرصالحتان‌ را ببخشد
و قلوب‌تان‌ را مطهر گرداند و در قلب‌تان‌عشق‌ خدا و تقوا را بكارد.
همگي‌ شما را هم‌ به‌ مداومت‌ بر تلاوت‌ قرآن‌ مجيد،
و زياد خواندن‌ زيارت‌‌نامه‌ انبياء و پرهيزكاران‌
و همچنين‌ خواندن‌ زيارت‌ وارث ‌وصيت‌ مي‌كنم‌.
بخصوص‌ زيارت‌ عاشورا را هر روز بخوانيد كه‌ در آن‌ منافع ‌بسياري‌ نهفته‌ است‌.
زيارت‌ عاشورا را بخوانيد و ثواب‌ آن‌ را به‌ ارواح‌ شهداي‌اسلام‌ و مقاومت‌ اسلامي‌ هديه‌ كنيد.

براي‌ آزادي‌ اسراي‌ اسلام‌ و پيروزي‌ و رستگاري‌ مستضعفين‌ روي‌ زمين‌،
و اعتلاي‌ كلمه‌ حق‌ كه‌ "لا اله‌ الاالله‌، محمد رسول‌ الله‌، علي‌ ولي‌ الله‌" است‌، دعا كنيد.

از خداوند مسئلت‌ دارم‌ كه‌ پدر همواره‌ از شما راضي‌ باشد
و اعمال‌ شما نيز در جهت‌ كسب‌ رضايت‌ او باشد،
خدايي‌ ناكرده‌ او را ناراحت‌ و عصباني‌ نكنيد كه‌ پدرمان‌ نزد امام‌ قائد سيدعلي‌ خامنه‌اي‌ و امام‌ منتظر حضرت‌ قائم‌(عج‌)، جايگاهي‌ عظيم‌، شأني‌ برجسته‌ و درجه‌اي‌ بسيار عالي‌ دارد.

در آخر همگي‌‌تان‌ را به‌ عمل‌ صالح‌ با نيّتي‌ خالص‌ براي‌ پروردگار توصيه‌ مي‌كنم‌.

آشنايان‌ عزيزم‌!
سلام‌ و رحمت‌ و بركات‌ الهي‌ بر شما باد.
اين‌ وصيت‌ نامه‌ را با هدف‌ حلاليت‌ طلبي‌ و عذر خواهي‌ از شما مي‌نويسم‌.
شما را به‌ صبر و پرهيز از محرّمات‌ الهي‌ وصيت‌ مي‌كنم‌
و اين‌که‌ در تمامي‌مراحل‌ و زمينه‌هاي‌ زندگي‌، به‌ فقط‌ خدا متكي‌ باشيد.
همگي‌ را به‌ دعا براي‌ مجاهدين‌ مقاومت‌ اسلامي‌ و پشتيباني‌ از آنان ‌سفارش‌ مي‌كنم‌؛ چرا كه‌ آنان‌ در برابر استكبار متجاوز جهاني‌ قد علم‌ كرده‌، وسينه‌ سپر ساخته‌ و ايستاده‌اند.

به‌ همه‌تان‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ هر روز زيارت‌ اباعبدالله‌ الحسين‌ (ع‌) را بخوانيد و همچنين‌ سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ مجالس‌ عزا را براي‌ روح‌ اباعبدالله‌الحسين‌ در خانه‌‌هاي‌تان‌ برگزار كنيد،
و اين‌که‌ لباس‌ سياه‌ بر تن‌ نكنيد وغمگين‌ نشويد و به‌ هيچ‌ وجه‌ در سوگ‌ من‌ اشك‌ نريزيد
و اگر گريستيد، اشك‌هاي‌تان‌ فقط‌ براي‌ مصائب‌ اهل‌ بيت‌ (ع‌) و مصائب‌ حضرت‌ زهرا(س‌) باشد و بس‌.
بسيار ذكر خداوند را به جاي‌ آوريد و بر اولياء و ائمه‌اش‌ توسل‌ جوئيد و كلام‌ مقدس‌ آنان‌ را قرائت‌ كنيد.
براي‌ مجاهدان‌ مقاومت‌ اسلامي‌، اين‌ مردان‌عظيم‌ عصر، اين‌ حاملان‌ پرچم‌ قمر بني‌ هاشم‌ حضرت‌ اباالفضل‌ العباس‌(ع‌)، اينان‌ كه‌ وارثان‌ شجاعت‌ اميرالمؤمنين‌ علي‌(ع‌) و مشت‌هاي‌ حسيني‌، پيشاني‌هاي‌ بلند و چشم‌هاي‌ پاك‌ با كلمات‌ حق‌ و روحيات‌ عالي‌ همچون‌ اهل‌ بيت‌(ع‌) هستند.

در آخر دست‌هاي‌ مطهرتان‌ را مي‌بوسم‌
و از شما خواهش‌ دارم‌ كه‌ مرا حلال‌ كنيد و هر آنچه‌ را كه‌ از جانب‌ من‌ بر شما بدي‌ رفته‌ است‌ ببخشيد و از من‌ با خوبي‌، عمل‌ صالح‌ و نيكي‌ ياد كنيد.

برادران‌ مجاهدم‌ در مقاومت‌ اسلامي‌:
برادران‌ مجاهد؛ بسيار زياد از خداوند تمنا و خواهش‌ كردم‌ كه‌ بتوانم‌ در كنار شما و در خدمت‌تان‌ باشم‌. در خدمت‌ شما مردان‌ الهي‌.

سلام‌ بر شما دلير مردان‌، روزي‌ كه‌ زاده‌ شديد و روزي‌ كه‌ شهيد مي‌شويد.
سلام‌ بر خاك‌ مقدسي‌ كه‌ قدم‌هاي‌ مبارك‌ شما بر آنجا نهاده‌ شد و از خون‌تان‌ سيراب‌ گشت‌؛
همچون‌ خاك‌ تشنه‌ كربلا كه‌ از خون‌ اباعبدالله‌الحسين‌(ع‌) سيراب‌ شد
و دائماً ندا مي‌دهد: "اين‌ زمين‌ از خون‌ حسين‌ ويارانش‌ بود كه‌ مقدس‌ و رستگار شد."

اي‌ مردان‌، مردان‌ سازنده‌ مجد، عزت‌ و كرامت‌ امت‌، امت‌ محمد بن‌عبدالله‌، امت‌ علي‌ و زهرا.
و اي‌ برپا دارندگان‌ پرچم‌ عزت‌ و پيروزي‌ و پرچم‌ حق ‌و عَلَم‌ِ اسلام‌ ناب‌ محمدي‌.
فجر با صوت‌ گلوله‌هاي‌ شما،
و صبح‌ با نداي‌ خون‌ حسيني‌ِ شما طلوع‌ مي‌كند،
و زمين‌ از خون‌ شما سيراب‌ خواهد شد.

نورانيت‌ خورشيد، تلالوي‌ شماست‌ و زيبايي‌ طبيعت‌ از جمال‌ وزيبايي‌تان‌.
سلام‌ بر ارواح‌ مطهرتان‌ كه‌ به‌ سوي‌ آسمان‌ و ملكوت‌ اعلي‌ عروج‌ مي‌كند.
سلام‌ بر ارواح‌ مطهرتان‌ كه‌ همچون‌ اهل بيت‌ پيامبر، عاشق‌ شهادتيد.
اي‌ برپا دارندگان‌ مجد و پيروزي‌ امت‌ محمد و علي‌.
اي‌ حاملان‌ پرچم‌اسلام‌، بيرق‌ اباالفضل‌ العباس‌.
اي‌ پيروان‌ حيدر، و اي‌ فرزندان‌ علي‌ و حاملان ‌ذوالفقار.

اي‌ دلير مردان‌!
به‌ شما مي‌گويم‌ كه‌ راه‌ ما طريق‌ پر خطر و خار و خاشاكي‌ است‌.
پر است‌ ازسختي‌ و مشكلات‌.
هيچ‌ ناراحت‌ و نگران‌ نشويد و كم‌ نياوريد كه‌ شما برترين ‌هستيد.
از شما خواهش‌ مي‌كنم‌ بر آن‌چه‌ خداوند متعال‌ به‌ امت‌ ارزاني‌ داشته‌ وآن‌ عمل‌ صالح‌ است‌، پايدار بمانيد
و دين‌ امت‌ را زنده‌ گردانيد،
كه‌ اين‌ امت‌، دشمن‌ اسرائيل‌ و برپا دارندگان‌ پرچم‌ حق‌ و درهم‌ كوبندگان‌ و خوار كنندگان ‌پرچم‌ ذلت‌، ننگ‌ و ظلم‌ و استكبار هستند.

همچنان‌ با روحيه‌اي‌ عالي‌ پيش‌ برويد و همواره‌ صالحانه‌ راه‌ را ادامه ‌بدهيد
و دشمنان‌ غاصب‌ و متجاوز را خوار گردانيد؛
دشمني‌ كه‌ به‌ كوچك‌ وبزرگ‌ رحم‌ نمي‌كند.
بر عمل‌ جهادي‌ و مبارزه‌ خويش‌ پايدار بمانيد كه‌ با اين ‌اعمال‌، روحيات‌ شما بالا مي‌رود و معنويت‌ و اخلاق‌ را براي‌ مردم‌، و صبر واستقامت‌ را همچون‌ كوه‌ها براي‌شان‌ به‌ ارمغان‌ مي‌آورد.

برزميد و استوار باشيد و در قله‌هاي‌ افتخار بر مواضع‌ دشمن‌ صهيونيستي‌ هجوم‌ ببريد.
نكند قدرت‌ سلاح‌شان‌ شما را بترساند و مرعوبتان ‌سازد؛
چرا كه‌ شما سلاح‌ "الله‌ اكبر" داريد و قدرت‌ ذوالفقار در كف‌تان‌ است‌.

از شما عزيزان‌ مي‌خواهم‌ كه‌ با وجود تمامي‌ مشكلات‌ و سختي‌ها، اين‌طريق‌ الهي‌ را ترك‌ نكنيد و خدايي‌ ناكرده‌ با ديدن‌ مصائب‌ و مشكلات‌، از اين ‌كار حسيني‌ دوري‌ بجوئيد.
همگي‌ شما برادران‌ مجاهد را به‌ صبر و بردباري‌ سفارش‌ مي‌كنم‌.
شما خوب‌ مي‌دانيد كه‌ اگر شما سختي‌ مي‌كشيد، همه‌ برادران‌تان‌ اين‌ درد رامي‌كشند،
پس‌ دست‌هاي‌تان‌ را ملتمسانه‌ رو به‌ آسمان‌ بالا بريد و فرياد زنيد:
"يافاطمة‌الزهرا".

اي‌ برادران‌!
با وجودي‌ كه‌ اين‌ راه‌ بسيار صعب‌ و پر خطر است‌، ابداً آن‌ را ترك‌ نكنيد
وهمواره‌ از كودكان‌، پيران‌ و همه‌ مظلومان‌ دفاع‌ كنيد.
به‌ شما توصيه‌ مي‌كنم‌، كه‌ سخنان‌ و كلام‌ رهبر حزب‌الله‌ را به‌ خوبي‌ گوش‌ كرده‌ و به‌ آن‌ عمل‌ كنيد،
واز تكليفي‌ كه‌ حضرت‌ امام‌ خامنه‌اي‌ و دبير كل‌ حزب‌الله‌ لبنان‌ جناب‌ سيدحسن‌ نصرالله‌ بر دوش‌تان‌ گذاشته‌اند، به‌ خوبي‌ مراقبت‌ و حمايت‌ كنيد،
كه‌ اطاعت‌ شما از آنان‌، اطاعت‌ از امام‌ حجت‌ مهدي‌ منتظر است‌.

شما را به‌ مداومت‌ در عمل‌ صالح‌ و خالصانه‌ براي‌ خداوند سفارش‌ مي‌كنم ‌و اين‌که‌ با توسل‌ به‌ او يا ائمه‌ اطهار مخصوصاً حضرت‌ زهرا(س‌)، به‌ آن‌ نزديك‌ شويد.
به‌ شما سفارش‌ مي‌كنم‌ كه‌ زيارت‌ عاشورا، زيارت‌ وارث‌ و بعضي‌ آيات‌ خاص‌ قرآن‌ را هر روز و يا در حد توان‌ خود بخوانيد و ثواب‌ آن‌ را به‌ روح‌ شهدا بفرستيد، آناني‌ كه‌ دوست‌شان‌ داشتيد و ياران‌ اين‌ راه‌ بودند.
آناني‌ كه‌ هيچ گاه ‌قلب‌هاي‌مان‌ فراموش‌شان‌ نخواهد كرد؛
حتي‌ با گذر ايام‌ و حتي‌ اگر سختي‌ها و دوران‌ سياه‌ بر شما فائق‌ آيد.

از شما خواهش‌ دارم‌ كه‌ مرا حلال‌ كنيد
و عذر مي‌خواهم‌
و التماس‌ دارم‌ كه‌ در دعاهاي‌ خويش‌، مرا فراموش‌ نكنيد.

ابوحسن‌
سيدهادي‌ نصرالله

******************************************************************************



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:18 ::  نويسنده : محمد

با علم درست نمی‌شود، تزكیه می‌خواهد

 
امام خمینی ره


دستت از این عالم- كه مزرعه آخرت است- اگر كوتاه شد، دیگر كار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانی كرد..
گاهی علم توحید انسان را به جهنم می‌فرستد، گاهی علم عرفان انسان را به جهنم می‌رساند، گاهی علم فقه انسان را به جهنم می‌فرستد، گاهی علم اخلاق انسان را به جهنم می‌فرستد، با علم درست نمی‌شود، تزكیه می‌خواهد..خدا نكند انسان پیش از آن‌كه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ شخصیتی پیدا كند كه خود را می‌بازد و خود را گم می‌كند..

امام خمینی ره

***

توصیه به خواندن دعای عهد

 
امام خمینی ره

یکی از اموری که امام در روزهای آخر به من توصیه می کردند، خواندن دعای عهد بود، ایشان می گفتند؛ صبح ها سعی کن این دعا را بخوانی، چون در سرنوشت انسان دخالت دارد.

 

 

 

***

غیبــــــــت

 
امام خمینی ره

بدان که علاج این خطیئه عظیمه (غیبت) چون خطیئات دیگر به علم نافع و عمل توان کرد. اما علم پس چنین است که انسان تفکر کند در فایده این عمل و آن را مقایسه کند با نتایج سود و ثمرات زشتی که دارد. سپس آن را در میزان عقل گذاشته و از آن نتیجه گیرد. البته انسان با خود دشمنی ندارد و تمام معاصی از روی جهالت و نادانی و غفلت از خود گناه و نتایج آن از او سر می زند. تنها فایده خیالی آن، این است که انسان به قدر چند دقیقه از روی شهوت نفسانی سخن می گوید.

امام خمینی ره

***

دوام بر وضو

 
امام خمینی ره

برای جلوگیری از شر نفس و شیطان ،دوام بر وضو را سفارش می فرمودند و شیخ ما می گفتند:[وضوبه منزله لباس جندی است]

امام خمینی ره

 

***

قرائت قرآن

 
امام خمینی ره

 

 فرزندم! با قرآن، این بزرگ کتاب معرفت آشنا شو، اگر چه با قرائت آن، و راهی از آن به سوی محبوب باز کن و تصور نکن که قرائت بدون معرفت اثری ندارد که این وسوسه شیطان است.

امام خمینی (ره)

 

***

نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام

 
امام خمینی ره

مسئولان ما بايد بدانند كه انقلاب ما محدود به ايران نيست. انقلاب مردم ايران، نقطه شروع انقلاب بزرگ جهان اسلام به پرچم‏داري حضرت حجّت ـ ارواحنا له الفداء ـ است كه خداوند بر همه مسلمانان و جهانيان منت نهد و ظهور و فرجش را در عصر حاضر قرار دهد.

امام خمینی ره

 

***

پیش كسوتان شهادت

 
امام خمینی ره

من در میان شما باشم یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش می كنم كه نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد، نگذارید پیش كسوتان شهادت و خون در پیچ و خم زندگی روزمره خود به فراموشی سپرده شوند..

امام خمینی ره

 

***

نمازهای،پنجگانه

 
امام خمینی ره

این نمازهای پنجگانه،که عمود دین وپایه محکم ایمان است ودر اسلام چیزی،بعد از ایمان،به اهمیت آن نیست.بعد از توجهات نورانیه باطنیه وصور غیبیه ملکوتیه،که غیرازحق تعالی وخاصان درگاه او کسی ندارد،یکی ازجهات مهمه که در آن هست این تکرار تذکر حق،باادب و اوضاع الهی است که در آن منظورگردیده است که رابطه انسان با حق تعالی وعوالم غیبه محکم می کند .

امام خمینی ره

 

***

عبودیت حق

 
امام خمینی ره

ای عزیز!با آن که این عالم دار جزا نیست و محل بروز سلطنت حق نیست و زندان مومن است،اگر تو از اسارت نفس بیرون آیی وبه عبودیت حق گردن نهی و دل را موحد کنی و زنگار دو بینی را از اینیه روح بزدایی وقلب رابه نقطه مرکزیه کمال مطلق متوجه کنی،در همین عالم،آثار آن را با لعیان میابی.به درای تا ببینی طیران آدمیت چنان وسعتی در قلب حاصل می شود که محل ظهور سلطنت تامه الهیه شود واز تمام عوالم سعه آن بیشتر گردد:زمین و آسمانم وسعت تحمل مرا ندارند، بلکه قلب بنده مومنم آن وسعت را دارد.و چنان غنا در آن ظاهر گردد که تمام ممالک باطن و ظاهر را به پشیزی نشمری و چنان اراده ایت قوی گردد که متعلق به ملک و ملکوت نگردد نو هر دو عالم را ، لایق خود نداده اند.

امام خمینی ره

 

***

مناجات شعبانیه

 
امام خمینی ره

مناجات شعبانیه را خواندید؟بخوانید آقا،مناجات شعبانیه از مناجاتهایی است که اگر انسان دنبالش برود و فکر در او بکند، انسان را به یک جایی می رساند. آن کسی که این مناجات را گفته و همه اءمه به حسب روایات می خواندند، اینها، آنهایی بودند که وارسته از همه چیز بودند.

امام خمینی ره

 

***

تذکر تام صراط لقاء حق

 
امام خمینی ره

...بدان ای عزیز که تذکر تام از حضرت حق و توجه مطلق به باطن قلب به آن ذات مقدس ،موجب گشوده شدن چشم باطنی قلب شود که به آن لقاءالله که قره العین اولیاء است،حاصل گردد:[والذین جاهدوا فینا لنهد ینهم سبلنا].

امام خمینی ره

 

***

انفاق و ایثار

 
امام خمینی ره

نقدر که این انسان، این حیوان دو پا، در عالم فتنه و فساد می کند هیچ موجود دیگری نمی کند. و آنقدری که این حیوان دو پا محتاج تربیت است هیچ حیوانی محتاج نیست.

امام خمینی (ره)

 

***

توسل به امام معصوم(علیهم السلام)

 
امام خمینی ره

درهر پگاه چون صبح،اشتغال کثرات و ورود دردنیاست و با مخاطره اشتغال به خلق وغفلت از حق انسان مواجه است،خوب است،انسان سالک بیدار،در موقع باریک، برای ورود در این ظلمتکده تاریک،به تعالی متوسل شود و به حضرتش منقطع گرددو چون خود را در آن محضر شریف،آبرومند نمی بیند، به اولیاءامروز خفرای زمان و شفعاءانس و جان یعنی رسول ختمی،صلی علیه وآله،و اعمه معصومین، علیهم السلام،متوسل گردد و آن ذوات شریفه را شفیع و واسطه قرار دهد.مناسب آن است که در تعقیب نماز صبح،برای ورود در این بحر مهلک ظلمانی و دامگاه مهیب شیطانی،متوسل به خفرای آن روز شود و با شفاعت آنها ، که مقربان بارگاه  قدس و محرمان سراپرده انس اند، از حق تعالی، رفع شر شیطان و نفس اماره بالسوء را طلب کند ودر اتمام و قبول عبادات ناقصه و مناسک غیر لایقه ،آن بزرگواران را ، واسطه قرار دهد.

امام خمینی ره

 

***

آیات آخر سوره حشر نفس را اصلاح می کند

 
امام خمینی ره

پسرم !سوره مبارکه حشر را مطالعه کن که گنجینه هایی از معارف و تربیت در آن است و ارزش دارد که انسان یک عمر در آنها  تفکر کند و از آنها به مدد الهی توشه ها بردارد خصوصا آیات اواخر آن می فرماید[یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و لتنظر نفس ما قدمت لغد واتقوا الله ان الله خبیر بما تعملون]با تدبیر در معنی آنها در تعقیب نمازها و خصوصا در اواخر شب ،که قلب فارغ البال است ، خیلی موثر است در اصلاح نفس.

امام خمینی ره

 

***

تحت مراقبت امام زمان هستید

 
امام خمینی ره

ببینید که تحت مراقبت هستید؛ نامه اعمال ما می رود پیش امام زمان- سلام الله علیه- هفته ای دو دفعه به حسب روایت... من خوف این را دارم که کاری، ما بکنیم که امام زمان- سلام الله علیه- پیش خدا شرمنده بشود، این ها شیعه های تو هستند دارند این کار را می کنند. نکند که خدای نخواسته از من و شما و سایر دوستان ما و سایر دوستان امام زمان- سلام الله علیه- یک وقت چیزی صادر بشود که موجب افسردگی امام زمان-سلام الله علیه- بشود.

امام خمینی ره

***

انسان نیازمند تربیت

 
امام خمینی ره

آنقدر که این انسان، این حیوان دو پا، در عالم فتنه و فساد می کند هیچ موجود دیگری نمی کند. و آنقدری که این حیوان دو پا محتاج تربیت است هیچ حیوانی محتاج نیست.

امام خمینی ره

 

***

رهبر واقعی امام زمان حضرت مهدی عج است

 
امام خمینی ره

رهبر همه شما و همه ما، وجود مبارک بقیه الله (عج) - امام زمان حضرت مهدی عج - است و باید ماها و شماها طوری رفتار کنیم که رضایت آن بزرگوار را که رضایت خداست به دست بیاوریم. (صحیفه نور، جلد 14، صفحه 49)

امام خمینی ره

 

***

اولین منزل انسانیت

 
امام خمینی ره

اولین منزل از منازل انسانیت منزل یقظه و بیداری است. چنانچه مشایخ اهل سلوک در منازل سالکان بیان فرمودند. آنچه لازم است بیان شود این است که انسان تا تنبه پیدا نکند که مسافر است و لازم است از برای او سیر و دارای مقصد و باید به طرف آن مقصد ناچار حرکت کند و حصول مقصد ممکن است، "عزم" برای او حاصل نشود و دارای "اراده" نگردد.

امام خمینی ره

***

نیت خالص

 
امام خمینی ره

ای عزیز علاج در این است که انسان که می خواهد علمش الهی باشد وارد هر علمی که شد مجاهده کند و با هر ریاضت و جدیتی شده قصد خود را تخلیص کند.
سرمایه نجات و سرچشمه فیوضات تخلیص نیت ونیت خالص است... در حدیث وارد است که کسی که اخلاص ورزد از برای خدا چهل صباح جاری گردد چشمه های حکمت از قلبش به زبانش.
پس ای عزیز در کارهای خود دقیق شو و از نفس خود در هر عمل حساب بکش و او را در برابر هر پیش آمدی استنطاق کن که آیا اقدامش در خیرات و امور شریفه برای چیست؟

امام خمینی ره

 

***

دوران جوانی زمانی مناسب

 
امام خمینی ره

هر قدر در جوانی انسان مهذب شد،شد.اگر در جوانی خدای نخواسته مهذب نشد بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیری که اراده ضعف است و دشمن قوی.اراده انسان ضعیف می شود و جنود ابلیس در باطن انسان قوی  ممکن نیست، دیگر آن وقت  اگر هم ممکن باشد بسیار مشکل است.
از حالا به فکر باشید ،از جوانی باشید الان هر قدمی که شما بر می دارید رو به قبر است..

امام خمینی ره

***

رجاء سعه وقت

 
امام خمینی ره

از موانع بزرگ یقضه و بیداری که اسباب نسیان  مقصد و نسیان لزوم سیر شود،و اراده و عزم را در انسان می میراند،آن است که انسان گمان کند ، وقت برای سیر، وسیع است. واین حال طول امل، و درازی رجاء ، وظن بقاء،و امید حیات ، و رجاء سعه وقت، انسان را ازاصل مقصد که آخرت است،و لزوم سیر به سوی او، ولزوم اخذ رفیق،وزاد طریق، باز می دارد و انسان به کلی آخرت را فراموش می کند، و مقصد از یاد انسان می رود

امام خمینی ره

 

******************************************************************************



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:17 ::  نويسنده : محمد

ایمـــان الهـــی

 
آیت الله بهاالدینی

ایمان اگر ایمانِِ مسقر باشد کسی نمی تواند در آن تصرف کند.ایمان باید مبانی الهی و عقلیه پیدا کند تا کسی در آن تصرف نکند و هر کس موظف است.در درجه اول خودش را بسازد و از نفس دور شود و به فضائل خدایی برسد و خودسازی کند.

آیت الله بهاالدینی



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:9 ::  نويسنده : محمد

با عمل بگویید

 
آیت الله بهجت

  تعلیم و تعلم ، برای عمل، مناسب است و استقلال ندارد. برای تفهیم این مطلب و ترغیب به آن فرموده اند : با عمل بگویید و از عمل یاد بگیرید و عملا شنوایی داشته باشید. بعضی می خواهند معلم را تعلیم نمایند، حتی کیفیت تعلیم را از متعلمین یاد بگیرند. بعضی " التماس دعا" دارند، می گوییم "برای چه؟" درد را بیان می کنند، دوا را معرفی می کنیم، بجای تشکر و به کار انداختن، باز می گویند:  "دعا کنید!"

آیت الله بهجت

***

انچه نمی دانید باید احتیاط کنید

 
آیت الله بهجت

 گفتم که: الف، گفت: دگر؟ گفتم: هیچ / در خانه اگر کس  است، یک حرف بس است..
 بارها گفته ام و بار دگر می گویم : کسی که بداند هر که خدا را یاد کند،خدا همنشین اوست،احتیاج به هیچ وعظی ندارد،می داند چه باید بکند و چه باید نکند؛ می داند که انچه را که می داند، باید انجام دهد، و در انچه که نمی داند، باید احتیاط کند."

آیت الله بهجت

***

توصیه برای زیارت امام رضا (ع)

 
آیت الله بهجت

زیارت شما قلبی باشد. در موقع ورود اذن دخول بخواهید، اگر حال داشتید به حرم بروید.هنگامی که از حضرت رضا علیه‌السلام اذن دخول می‌طلبید و می‌گویید:«أأدخل یا حجة الله»،به قلبتان مراجعه کنید و ببینید آیا تحولی در آن به وجود آمده و تغییر یافته است یا نه؟ اگر تغییر حال در شما بود، حضرت علیه‌السلام به شما اجازه داده است.

آیت الله بهجت

***

منتظر حضرت مهدی (عج)

 
آیت الله بهجت

اشخاصی را می خواهند که تنها برای آن حضرت باشند.کسانی منتظر فرج حضرت هستند که برای خدا و در راه خدا منتظر آن حضرت باشند،نه برای برآوردن حاجات شخص خود..

آیت الله بهجت

 

***

قلبِ آباد

 
آیت الله بهجت

 قلب‌ها از ایمان و نور معرفت خشکیده است.
 قلبِ آباد به ایمان و یاد خدا پیدا کنید، تا برای شما امضا کنیم که امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف آن‌جا هست.

آیت الله بهجت

 

***

اشک،اذن دخول زیارت امام حسین (ع)

 
آیت الله بهجت

گریه، واسطه و رابطه است. وقتی که می‌خواهید وارد حرمی شوید و پا به حریمی بگذارید، طلب اجازه می‌کنید و اذن دخول می‌گیرید.
می‌گویید یا خداوند من وارد شوم؟ آیا یا پیامبر وارد شوم؟ یا امام وارد شوم؟ و در روایت است که اگر برای اذن دخول زیارت امام حسین (ع) اشک از چشمت جاری شد، بدان اجازه داده شده است.

آیت الله بهجت

***

توسّل بهتر از تشرّف

 
آیت الله بهجت

 لازم نیست که انسان در پی این باشد که به خدمت حضرت ولی عصر (عج) تشرّف حاصل کند؛ بلکه شاید خواندن دو رکعت نماز، سپس توسّل به ائمه (علیهم السلام) بهتر از تشرّف باشد.

آیت الله بهجت

 

***

يگانه راه سعادت در دنيا و آخرت

 
آیت الله بهجت

كوچك و بزرگ بايد بدانيم، راه يگانه براي سعادت دنيا و آخرت بندگي خداي بزرگ است و بندگي در ترك معصيت است؛ در اعتقادات و عمليات. آنچه را كه دانستيم [بايد] عمل نماييم و آنچه را كه ندانستيم [بايد] توقف و احتياط نماييم تا معلوم شود؛ [كه در اين صورت] هرگز پشيماني و حسادت در ما راه نخواهد داشت. اين عزم اگر در بنده ثابت و راسخ باشد، خداي بزرگ اولي به توفيق و ياري خواهد بود. (خداوند مسلما چنين كسي را ياري خواهد كرد.)

آیت الله بهجت

***

عبرت گیری از وحوش و حیوانات

 
آیت الله بهجت

ديدن عالم وحوش و حيوانات براي اهلش مايه‌ي عبرت است، هرچند از عالم انس هم مي‌شود عبرت گرفت. حيوانات با اينكه مقامشان از انسان پست‌تر است، به جهنم نمي‌روند؛ ولي انسان با عظمت به جهنم مي‌رود، بلكه محكوم به خلود در نار مي‌گردد [جاودانه در آتش مي‌ماند]؛ با اين كه مي‌تواند با يك گام برداشتن به ملك برسد و به بهشت و خلود در بهشت دست يابد!

آیت الله بهجت

***

شرایط استجابت دعا

 
آیت الله بهجت

 در روايت درباره شرايط استجابت دعا آمده است: "من دعا و هو لايحس سوي الاجابة استجيب له"، يعني هر كس دعا كند و جز اجابت احساس نكند، دعايش مستجاب مي‌شود. گويا حالتي در ما پيدا شده شبيه به ياس از اجابت، كه دعاي ما فقط به زبان و لقلقه‌ي لساني است؛ نه دعاي برخاسته از دل مطمئن و اميدوار به اجابت.

آیت الله بهجت

***

توفیق شب زنده داری و نماز شب

 
آیت الله بهجت

ما براي اوقات خواب خود افسوس مي‌خوريم كه چرا براي نماز شب بيدار نمي‌شويم، در صورتي كه اوقات بيداري را به غفلت مي‌گذرانيم! زيرا اگر در بيداري به توجه و بندگي مشغول بوديم، توفيق بيداري شب را نيز براي تهجد و خواندن نافله‌ي شب و تلاوت قرآن پيدا مي‌كرديم.

آیت الله بهجت

***

توصیه به تهرانی ها

 
آیت الله بهجت

فرزند حضرت آیت‌الله بهجت:
آیت‏ الله بهجت به زیارت حرم حضرت عبدالعظیم الحسنی اصرار داشتند و می‎فرمودند:« اهل تهران اگر هفته‏ ای یك مرتبه به زیارت ایشان نروند، جـفا كرده‎اند »
یك بار اتفاق افتاد كه ما در راه بازگشت از مشهد نزدیك ساعت 12 شب به تهران رسیدیم،نیمه‎شب بود و درِ حرم بسته، ولی ایشان فرمودند:« اثاث را می‎گذاریم پشت در حرم، همین جا می‎مانیم تا در حرم باز شود ،به‎هر نحوی که هست نباید محروم شویم » .

***

ما حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم..

 
آیت الله بهجت

ما اگر خودمان را درست بکنیم، خدا کافی است، خدا هادی است. ما خودمان را نمی‌خواهیم درست بکنیم، اما از کسی هم نمی‌خواهیم آزار ببینیم. ما اگر خودمان به راه بودیم، در راه می‌رفتیم،چه کسی امیر المؤمنین(ع) را می‌کشت؟ چه کسی حسین بن علی(ع) را می‌کشت؟چه کسی همین (امام زمان علیه السلام) را که حالا هست، هزار سال هست، او را مغلول الیدین (دست بسته) کرد؟ما خودمان حاضر نیستیم خودمان را اصلاح بکنیم. اگر خـودمـان را اصـلاح بکنیم، به تدریج همــه بشـر اصلاح می‌شوند.

آیت الله بهجت

***

سعادت دنیا و آخرت

 
آیت الله بهجت

راه یگانه برای سعادت دنیا و اخرت بندگی خدای بزرگ است. و بندگی در ترک معصیت است در اعتقادیات و عملیات. انچه را دانستیم عمل نماییم و انچه را که ندانستیم توقف و احتیاط نماییم تا معلوم شود

آیت الله بهجت

 

***

ذکر عملی

 
آیت الله بهجت

 هیچ ذکری بالاتر از ذکر عملی نیست؛ هیچ ذکر عملی هم بلاتر از ترک معصیت به قول مطلق بدون مراقبه داعمیه صورت نمی گیرد

آیت الله بهجت

 

***

ترک معصیت

 
آیت الله بهجت

 پس عرض می کنم که غرض از خلق، عبودیت است و حقیقت عبودیت؛ ترک معصیت است در اعتقاد که عمل قلب است و در عمل جوارح. و ترک معصیت ، حاصل نمی شود به طوری که ملکه شخص بشود، مگر بادوام مراقبه ویاد خدا در هر حال و زمان و مکان و در میان مردم و در خلوت .

آیت الله بهجت

 

***

کیمیای سعادت

 
آیت الله بهجت

 ما امام زمان (عج) را دوست می داریم، چون امیر نحل است؛امور ما مطلقا به وسیله او به ما می رسد؛ و او را پیغمبر (ص) برای ما امیر قرار داده، و پیغمبر را دوست داریم، چون خدا او را واسطه بین ما و خود قرار داده؛ و خدا را دوست داریم ، برای این که منبع همه خیرات است و وجود ممکنات، فیض اوست. پس کیمیای سعادت  یاد خداست.

آیت الله بهجت

 

******************************************************************************

 

 



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 13:0 ::  نويسنده : محمد

زیارت برادران مومن

 
آیت الله قاضی

  زیاد به زیارت و دیدار برادران نیک سیرت بروید، چرا که آنها برادران شما در پیمودن راه و رفیق در مشکلات هستند.

آیت الله قاضی

 

***

عمل به دانسته ها

 
آیت الله قاضی

 برو آنچه که از نیکی که می دانی درست عمل کن؛ در نهایت دقت و سعی ، بدان که تو عارف خواهی بود.

آیت الله قاضی

 

***

مدد از روح بزرگان

 
آیت الله قاضی

اگر قبری از امام زادگان یا علما و بزرگان در اطرافتان یا شهرتان است حتما بروید. 

آیت الله قاضی

 

***

توصیه به توبه و استغار

 
آیت الله قاضی

 برادران عزیزم! قبل از هر چیز لازم است توبه نماییم  با شرایط لازم:
شب جمعه ـ یا روز شنبه ـ نماز توبه بخوانید ـ سپس ملازم باشید به مراقبه صغری وکبری و محاسبه و معاقبه نفس به انچه که شایسته و لازم است. سپس به دلهایتان توجه نمایید و مرضهایی که در اثر گناه است مداوا کنید و به وسیله استغفار ، عیبهای بزرگ تان را کوچک و کم نمایید.

آیت الله قاضی

 

***

حدیث عنوان بصری

 
آیت الله قاضی

 ایشان برای گذشتن از نفس اماره و خواهش های مادی و شهوت و غضب و زیاده روی در تلذذات بر می خیزد ، روایت عنوان بصری را دستور می دادند به شاگردان و تلامیذ و مریدان سیروسلوک إلی الله ،تا ان را بنویسند و بدان عمل کنند. یعنی یک دستور اساسی و مهم ، عمل طبق مضمون این روایت بود. باید ان را در جیب خود داشته باشید  و هفته ای یکی، دو بار آن را مطالعه نمایید.

 

***

دل هیچ کس را نرنجانید !

 
آیت الله قاضی


دیگر آن که، گر چه این حرفها آهن سرد کوبیدن است، ولی بنده لازم است بگویم اطاعت والدین،حسن خلق، ملازمت صدق، موافقت ظاهر با باطن و ترک خدعه و حیله و تقدم در سلام ونیکویی کردن با هر برّ و فاجر، مگر در جایی که خدا نهی کرده.
الله الله الله که دل هیچ کس را نرنجانید!

آیت الله قاضی

 

***

دعا در قنوت نماز

 
مناجات با امام زمان به زبان شعر

  آقای قاضی به شاگردان خود دستور می دادند این دعا را در قنوت نمازهایشان بخوانند: اللهم ارزقنی حبّک و حبّ ما تحبه، و حبّ من یحبّک، والعمل الذی یبلغنی الی حبّک واجعل حبّک احبّ الاشیاء إلی. "

 

 

***

رفتن به مسجد

 
آیت الله قاضی

  زیارت مشهد اعظم ـ برای کسی که مجاور آنجاست ـ در هر روز،و رفتن به مساجد معظمه در حد امکان و همین طور سایر مساجد ،
همانا مومن در مسجد مانند ماهی درآب است!

آیت الله قاضی

 

***

نماز شب

 
آیت الله قاضی

اما نماز شب پس هیچ چاره و گریزی برای مؤمنین از آن نیست، و تعجب از کسی است که می خواهد به کمال دست یابد و در حالی که برای نماز شب قیام نمی کند و ما نشنیدیم که احدی بتواند به آن مقامات دست یابد مگر به وسیله نماز شب.

آیت الله قاضی

***

رفع ناراحتی های روحی

 
آیت الله قاضی

  ان مرحوم ،خواندن این کلمات را سفارش می کرد:

لا اله الا الله وحده لا شریک له، له الحمد و له الملک و هو علی کل شی ء قدیر، اعوذ بالله من همزات الشیاطین و اعوذ بک ربی من ان یحضرون ان الله هو السمیع العلیم هیچ معبودی جز خداوند یکتای بی شریک وجود ندارد و ستایش و حکومت مخصوص اوست و او بر هر کاری تواناست. از وسوسه های شیاطین به خدا پناه می برم  و به تو پناه می برم ای پروردگار از این که نزدیک من حاضر شوند. همانا خداوند شنوا و داناست.

آیت الله قاضی

 

******************************************************************************



دو شنبه 28 اسفند 1391برچسب:, :: 10:50 ::  نويسنده : محمد

انسان کاری مهمتر از خودسازی ندارد

 
آیت الله حسن زاده آملی

انسان کاری مهمتر از خود سازی نداردو ساختن هر چیز را مایه ای به حسب آن چیز لازم است مثلا دیوار را سنگ و گل باید و انسان را علم و عمل. انسان تا به لقا الله نرسیده است به کمال مطلوب اش ناعل نشده است و لقا الله به معنی اعتصاف انسان به اوصاف الهی و تعلق او به خلایق است. 

علامه حسن زاده آملی

 

***

بهترین عطای دوست لقای اوست

 
آیت الله حسن زاده آملی

 از عمل چشم پوش ودر عمل کوش.مرد جستجوی باش نه گفتگوی. از دریا بخواه نه از جوی . از فضول کلام چون فضول طعام دست بدار . سبکبار باش نه سبکسر و سبکسار.

علامه حسن زاده آملی

 

***

خلوت شب

 
آیت الله حسن زاده آملی

 خلوت شب را از دست مده و به حقیقت بگو الهی آمدم تا کامروا گردی. سخن و خوراک و خواب باید به قدر ضرورت باشد. نمی گویم مقدس نباش ؛ ولی مقدس عاقل باش .بسی بسی مباش که سخریه این و آن می شوی . فرزانه باش و دیوانه باش!خویشتن را تفویض به حق کن و او را  وکیل خود بگیر که تواناتر و داناتر و با وفاتر و مهربان تر و پاینده تر از او نخواهی یافت حسبنا الله و نعم الوکیل.   

علامه حسن زاده آملی

 

***

تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود1

 
آیت الله حسن زاده آملی

 جزا، نفس عمل است ـ قیامت با تو است نه در آخر طول زمانی ،رسول الله(ص) به قیس بن عاصم فرمود:ان مع الدنیا آخره ـ ملکت با عالم ملک است و خیالت با عالم مثال و عقلت با عالم عقول ،قابل حشر با همه ای و دارای سرمایه کسب همه...

علامه حسن زاده آملی

 

***

تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود 2

 
آیت الله حسن زاده آملی

 صادق آل محمد (ص) فرمود: ان الله عزوجل خلق ملکه علی مثال ملکوته و اسس ملکوته علی مثال جبروته،درست بخوان و درست بدان! ـ شرح اطوار بشر است. انسان چون با اصل خود انس گرفت آن می شود. تا گم نشدی چیزی در تو پیدا نشود

علامه حسن زاده آملی

 

***

نمــــاز شــــب

 
آیت الله حسن زاده آملی

اگر دستورالعمل میخواهی، مگر این آیه را تلاوت نکرده ای: «وَمِنَ اللَّيْلِ فَتَهَجَّدْ بِهِ نَافِلَةً لَّكَ عَسَى أَن يَبْعَثَكَ رَبُّكَ مَقَامًا مَّحْمُودًا» (اسراء - آیه 79) در پاره ای از شب، بیدار باش و نماز شب به جای آور، شاید به این وسیله به مقام محمود نائل گردی.

علامه حسن زاده آملی

 

***

رمـــــز دلـــــداری

 
آیت الله حسن زاده آملی

تا دهان بسته نشود دل باز نمی شود !
و تا عبدالله نشوی ؛ عندالله نمی شوی .
آنگاه انسان از سر برود؛ سحر نرود ..

علامه حسن زاده آملی

 

***

تسلم ولایت

 
آیت الله حسن زاده آملی

زیارت تو‌ِ،حج تو،مکه تو و کربلای تو فقط بذری است که می افشانی از آن به بعد اوست که باید سبزش کند ما چه می دانیم؟ شاید به صلاح ما نباشد که این بذر الآن سبز شود و باید رویش عقب بیفتد. اگر دستت رسید از شاخه آن درخت میوه بچینی بچین. نوش جانت و اگر دستت نرسید ناراحت نباش. انسان باید آن تسلم ولایت را پیدا کند و بداند همین هست و بس،نباید به اینکه چه می دهند و چه نمی دهند کاری داشت.

علامه حسن زاده آملی

 

***

مناجات عاشقانه1

 
آیت الله حسن زاده آملی

 الهی ! از من آهی و از تو نگاهی. الهی! عمری آه در بساط نداشتم و اینک جز آه در بساط ندارم. الهی! غبطه ملایکه ای را می خورم  که جز سجود نمی دانند، کاش حسن از ازل تا ابد در یک سجده بود. الهی ! تا کی عبدالهوی باشم ،به عزت تو عبدالهو شدم.

علامه حسن زاده آملی

 

***

مناجات عاشقانه2

 
آیت الله حسن زاده آملی

 الهی! سست از آن که مست تو نیست کیست؟ الهی! همه این و آن را تماشا کنند و حسن خود را، که عجیب تر از خود نیافت. الهی! دل بی حضور چشم بی نور است،این دنیا را نمی بیند وآن ، عقبی را. الهی! همه حیوانات را در کوه و جنگل می بینند و حسن در شهر و ده....

علامه حسن زاده آملی

 

***

مناجات عاشقانه3

 
آیت الله حسن زاده آملی

 الهی!هر که شادی خواهد بخواهد ، حسن را اندوه  پیوسته و دل شکسته ده، الهی ! آن که خوب را حباله اصطیاد مبشرات نکرده است، کفران نعمت گرانبهایی کرده است. الهی! مراجعات از مهاجرت به سویت تعرب بعد از هجرت است و تویی که نگهدار دل هایی.

علامه حسن زاده آملی

 

*****************************************************************************

 

 



یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 16:4 ::  نويسنده : محمد

نماز امام زمان حضرت مهدی عج

 
آیت الله جوادی آملی

يكي از والاترين اعمال مستحب، نماز امام زمان (عج) است. كه همراه دعاي پس از آن، از صدر تا ساقه‏اش، مدرسه توحيد است. در اين نماز جمله توحيد كه واسطة العقد و بيت الغزل سوره مباركه فاتحة الكتاب است: ﴿اِيّاكَ نَعبُدُ واِيّاكَ نَستَعين﴾ صدبار تكرار مي‏شود. كه گوياي سرّي عميق است: نمازگزاري كه صدبار توحيد تلقي كند و آن را به گونه‏اي كه ﴿اِيّاك﴾ را كه مفعول است بر ﴿نَعبُد﴾ و ﴿نَستَعين﴾ مقدم دارد، به قلب خويش تلقين سازد (در حالي كه هر دو جمله چه در بخش استعانت و چه عبادت، مفيد حصرند) به توحيد ناب بار می يابد.

آیت الله جوادی آملی

***

اشک بر شهید

 
آیت الله جوادی آملی

این که سفارش فراوان به اشک ریختن و عزاداری کردن نموده اند برای آن است که اشک بر شهید اشتیاق به شهادت را به همراه دارد٬خوی حماسه را در انسان زنده و طعم شهادت را در جان او گوارا می گرداند.
چون اشک رنگ کسی را می گیرد که برای او ریخته می شود و همین رنگ را به صاحب اشک نیز میدهد.
از این رو انسان حسینی منش٬نه ستم می کند و نه ستم می پذیرد.

آیت الله جوادی آملی

******************************************************************************



یک شنبه 27 اسفند 1391برچسب:, :: 15:51 ::  نويسنده : محمد

 

شرایط پیوند قلب

 
آیت الله عبدالکریم حق شناس

خداوند کشش هایی دارد، یعنی انسانها را تکان می دهد که این رفتارهای بد را کنار بگذارد. راه انسانیت این است، کسی که به حج می رود باید فضایل در قلب او رسوخ پیدا کرده و اثرش ظاهر شود. شرایط پیوند قلب سه چیز است : 1- نماز شب. 2- درخواست و التماس از خداوند. 3- مراقبه.

آیت الله عبدالکریم حق شناس

 

 

***

 

دوری از غرور

 
آیت الله عبدالکریم حق شناس

سرنوشت هر کس به دست خودش است. می تواند در چاه بماند می تواند خلاص شود، اگر دیدید که قلب شما را چیزی مسموم می کند از آن احتراز کنید. اگر یک وقت به طاعت زیاد راه پیدا کردی یک موقع خودت را مسلمان زمانه حساب نیاوری. به هر کجا که رسیدی بالاتر از آن هم وجود دارد.

آیت الله عبدالکریم حق شناس

 

 

***

باید تهذیب نفس کنی

 
آیت الله عبدالکریم حق شناس

شب وقت مناجات با قاضی الحاجات است. به من می گویند که ما چند دفعه نماز شب خواندیم چیزی ندیدیم. گفتم نه آقا جان باید تهذیب نفس کنی. باید اخلاق رذیله را از خودت دور کنی. باید رفیق خوب و دانشمندی داشته باشی.

آیت الله عبدالکریم حق شناس

 



درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان شهدا و آدرس shohada313m.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 41
بازدید دیروز : 9
بازدید هفته : 146
بازدید ماه : 224
بازدید کل : 72246
تعداد مطالب : 19
تعداد نظرات : 0
تعداد آنلاین : 1

اوقات شرعی

زیارت عاشورا
تاریخ روز

نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :